A A A

آیت الله مروی

استاد مروی حفظه الله در جلسه 13؛ مسلسل 125؛ چهار شنبه؛ 90/07/13 در درس خارج فقه، به مناسبت میلاد امام رضا علیه آلاف التحیة و الثناء به جایگاه مهم سخنان حضرت در تبیین امامت شیعی اشاره کردند و تشاکل النبوة و الإمامة (تلازم قبول عصمت با قبول امامت) را اصل مهم اسلامی دانستند.

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از ویژگیهای کلمات امام رضا (علیه السلام) این است که سخنان ایشان محور تبیین امامت شیعی است که هر انسان مسلمان غیر متعصبی باید همین نگاه شیعی را به مسألۀ امامت داشته باشد.  موقعیت خاص ایشان بعد از پذیرش ولایت­عهدی در ذهن بعض افراد ساده لوح این مسأله این­طور تجلی شد که امامت هم از سنخ همین حکومت است که به حضرت هم رسید، حتی بعض شعرا در اشعارشان بیان می­کردند که شما به حقتان رسیدید. لذا حداقل برای دفع دخل مقدر که امامت ورای این مسائل است در کلمات حضرت به شدت و دقت تبیین امامت آمده و برای مطالعه در امامت باید به کلمات حضرت توجه داشت. اهمیت مفهم و مصداق امامت چنین است که در أدعیه مأثوره آمده السلام علی محالّ معرفة الله ( محل حلول معرفة الله )، یعنی بدون طی این راه به خدا نمی­توان رسید. امام صادق (ع) بعد از تبیین بعض واجبات مثل حج و صلاة می­فرمایند مفتاحهن معرفتنا و خاتمتهن معرفتنا. مصداق و مفهوم امامت باید دقیق تبیین شود. ما باید برای جوان امروز تبیین کنیم شیعه چرا 1400 سال است اسناد و مدارک جمع می­کند بر تشاکل النبوة و الإمامة، مانند احادیث بدء الدعوة، غدیر و خطبه­های صدیقة طاهرة و .. تا می­رسد به زحمات بسیار زیاد علماء شیعه که مرحوم امینی می­فرماید من ده هزار کتاب را از اول تا آخر خواندم و صد هزار جلد کتاب را تورق کردم تا الغدیر را نوشتم اینها برای چیست؟

اگر شیعه امامت را از غیر نوع خدایی قبول ندارد و مسأله عصمت را مطرح میکند در امامت باید صحیح تبیین شود و درست تبیین نکردن ما متأسفانه باعث شده که این اعتقاد بلند را به عنوان یک غلوّ مطرح کنند. سلفیه هم به طور مرتب گاهی می­گویند این اعتقاد شیعه اسطورة سبأیه ( از عبد الله بن سبأ ) یا أسطورة ساسانیه، احمد امین مصری در فجر الإسلام می­گوید: ایرانیها تحت تأثیر تفکر ساسانی این حرفها را می­زنند. در دو محور باید تلاش کرد: 1ـ مفهوم امامت به طور کاربردی برای عصر حاضر تبیین شود. 2ـ هر عالمی که اسلام را بشناسد عقلا ناچار است تئوری امامت معصوم منصوص شیعی را بپذیرد و الا جاحد است و احکام جحود بر او مترتب است و این ادعای بزرگی است. این را اگر از کلمات نخبگان اهل سنت استفاده کنیم و خوب برهانی شود میشود وضع النقطة علی الحرف. نمونه ای را اشاره می­کنیم. فخر رازی کتابی دارد به نام المطالب العالیة، کتابی است که ابن تیمیه در کتاب درء تعارض العقل و النقل در جرء سوم وقتی به مطلبی از مطالب المطالب العالیة اشاره می­کند می­گوید و فیه غایة علومه. در المطالب العالیة 8/103 فی النبوات و ما یتعلق بها، بحثی را مطرح می­کند و برای لزوم نبوت می­گوید انسان برای کمال خلق شده و نهایت کمال انسان در دو نکته است: الف: کمال در قوة نظریه داشته باشد بحیث تتجلی فیها صور الأشیاء بحقایقها تجلیا کاملا تاما مبرّئا عن الخطأ و الزلل. ( یعنی عالم به ماکان و مایکون باشد مطابق با واقع و بدون خطا ) ب: در مقام عمل هم چنان باشد که هر آنچه در نفس او حاضر است در عمل هم تطبیق کند. یعنی معصوم باسد فکرا و عملا. چنین انسانی را بشر لازم دارد. بعد می­گوید انسانها سه دسته اند و بسیاری در این دو صفت ناقصند، بعد برهان او را به اینجا می­کشاند که می­گوید نه تنها انبیاء بلکه الا أنه لابد و أن یوجد فی کل دور شخص کامل بعید عن النقصان. والدلیل علیه من وجوه ... ( ذیل وجه دوم ) لا شک أنه یحصل فیهم شخص واحد هو أفضلهم و أکملهم فی القوة التظریة و العملیة ثم إن الصوفیة یسمونه بقطب العالم ( البته صوفی ها از شیعه دزدیده اند و در روایات ما امام را به قطب عالم امکان تعبیر نموده­اند ) و لقد صدقوا فیه. بعد توضیح می­دهد علت این مطلب را و می­گوید انسان اشرف سکان این عالم است و باید در بین آنها در هر دوره­ای فردی باشد که حصلت له القوة النظریة التی بها یستفید الأنوار القدسیة من عالم الملائکه و حصلت له القوة العملیة، ثم إن ذلک الإنسان الواحد هو أکمل الأشخاص الموجودین فی هذا الدور کان المقصود الأصلی من هذا العالم العنصری هو وجود ذلک الشخص و لاشک أن المقصود بالذات هو الکامل و أما الناقص فإنه یکون مقصودا بالعرض فثبت أن ذلک الشخص هو القطب لهذا العالم العنصری و ما سواه فکالتبع له. و جماعة الشیعة الإمامیة یسمونه بالإمام المعصوم و قد یسمونه بصاحب الزمان و یقولون أنه غائب و لقد صدقوا فی الوصفین أیضا. لأنه لمّا کان خالیا عن النقائص التی هی حاصلة فی غیره کان معصوما. و ماسواه فالکل أتباعه فثبت أنه صاحب الزمان. ( البته سخنان باطل هم در اینجا دارد که غائب است از مردم زیرا او را نمی­شناسند و او هم خود نمی­داند این صفات را دارد ). اما همین فخر رازی در تفسیر کبیرش در سوره بقره آیه 124 ببینید و إذا ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فأتمهن قال إنی جاعلک للناس إماما قال و من ذریتی قال لاینال عهدی الظالمین. توضیح می­دهد که از خدا چه چیزی خواست آیا همان عافیت را خواست که علماء اهل سنت می­گویند نه طلب للإمامة التی ذکرها الله فوجب أن یکون المراد بهذا العهد هو الإمامة لیکون الجواب مطابقا للسؤال. لذا خدا که میفرماید لاینال عهدی الظالمین، فکل عاص فإنه ظالم لنفسه و کانت الآیة دالة علی ما قلناه که کسی که معصیت نفسی داشته باشد به امامت نمی­رسد. حال جحود را ببینید. فإن قیل ظاهر الآیة تقتضی إنتفاع کونهم ظالمین ظاهرا و باطنا و لایصح ذلک فی الأئمه ( امامان ما که عصمت ندارند ) قلنا أما الشیعة فیستدلون بهذا الآیة علی صحة قولهم فی وجوب العصمة ظاهرا و باطنا ( آیا خودت در المطالب العالیة نگفتی  و معتقد نشدی، فقط شیعه می­گویند ) و أما نحن فنقول مقتضی الآیة ذلک إلا إنا ترکنا اعتبار الباطن. فتبقی العدالة الظاهرة ( شما در مقابل قرآن که هستید ) اگر این سخن که کسی بگوید مقتضای آیه چنین است ولی من قبول ندارم چه می­گویید آیا حکم به کفرش نمی­کنید. پس اثبات نبوت تلازم قطعی دارد با امامت.

حال توجه کنید به روایات حضرت که می­فرمایند: إن الإمامة زمام الدین ، ونظام المسلمین ، وصلاح الدنیا و عز المؤمنین ، إن الإمامة أس الاسلام النامی ، وفرعه السامی.( کافی 1/200.)