A A A

نکته دوازدهم: کیفیت قرائت در نماز طواف

کسی که قرائت صحیحه را در نماز بلد نیست یا متمکن از قرائت صحیح نیست چه وظیفه‌ای دارد؟ در سه بخش به حکم مسأله اشاره می‌کنیم:

الف: رعایت قواعد تجوید لازم نیست.

هیچ دلیلی بر اینکه رعایت قواعد تجوید مانند: شدّت، رخوت، ترقیق، استعلاء، جهر، همس، قلقله، تکریر، ادغام مثلین، غنّة، ادغام کبیر، اقلاب، ادغام غیر مثلین و امثال اینها شرط صحت قرائت باشد و رعایتشان لازم باشد نداریم و همین که عند العرب صدق کند تلفظش صحیح است کافی است.

ب: دقت‌های تجویدی در مخارج حروف لازم نیست

 نسبت به تلفظ مخارج حروف طبق آنچه در تجوید بر آن تأکید می‌شود، تفاوت بین ضاء و ظاد و ذال و زاء، یا ح و ه‍ و امثال آن هم حکم همان است، مهم این است که عرب ها عند السماع متوجه شوند که این فرد ضاد میگوید یا ظاء اما اینکه از نظر آوا شناسی در تلفظ فلان حرف نوک زبان به پشت کدام دندان بخورد که در همانها هم اختلاف است، چنین چیزی نیست فقط عرب بفهمد زاء گفت یا ظاء گفت کافی است.

ج: غلط مغیّر معنا یا اضافه و کم نمودن مبطل است

اگر کسی غلط مغیّر معنا داشته باشد یا اضافه و کم کند در کلمات قرائت مسلما نقص در قرائت و موجب بطلان نماز است.

 

[1]. جلسه 84، مسلسل 1022، شنبه، 97.12.11.

[2]. باب 47 ابواب طواف حدیث سوم

[3]. آیة الله سبحانی در الحج فی الشریعة الإسلامیة الغراء، ج4، ص245: ربما یقال بأنّه لا یستفاد من الحدیث سوى المشروعیة و الاجتزاء بأحد تلک الأمور، و أمّا کونها واجبة على الولی بعد الموت فلا. یلاحظ علیه: بأنّ قوله: «أو یقضی عنه ولیّه» عطف على قوله: «أن یقضی». فمقتضى وحدة السیاق هو وجوب الإتیان بهما علیه ما دام حیا و على الولی بعد ما فات. أضف إلى ذلک أنّ الجملة الخبریة أوقع فی إفادة الوجوب من الجملة الإنشائیة فقوله: ولدی یصلّی أبلغ فی الإیجاب من قوله: صل یا ولدی.

[4]. وسائل الشیعة، باب 74 ابواب طواف حدیث 13

[5]. وسائل الشیعة، باب 23 از احکام شهر رمضان حدیث پنجم

***************************

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

کلام در قرائت ملحون و غلط در نماز طواف بود که در سه بخش حکمش را بیان کردیم. مشهور معتقدند رعایت قرائت حداقل به شکلی که مورد تخطئه عرب نباشد لازم است. به نظر ما سیره مطلب دیگری می‌گوید که دیروز هم اشاره کردیم.

نسبت به حکم صورتی که قرائت ملحون در نماز مغیّر معنا یا غلط باشد فقهاء دو قسم تصویر می‌کنند زیرا فرد یا می‌تواند قرائتش را تصحیح کند یا نمی‌تواند.

صورت اول: متمکن از تصحیح قرائت نیست

در این صورت چند قول است:

قول اول: جمعی از فقهاء مانند مرحوم خوئی[2] و جمعی از تلامذه شان می‌فرمایند به احتیاط واجب سه وظیفه عرضی دارد:

  1. نماز طواف را به هر نحوی که می‌تواند بخواند. 2. به شخص عادلی اقتدا کند. 3. نائب بگیرد.

قول دوم: عبارت مرحوم امام[3] مقداری اضطراب دارد و می‌فرمایند کسی که قرائتش ملحون است و قادر به تصحیح نیست نماز را به هر نحو بخواند مجزی است و احتیاط وجوبی در اقتدای به دیگری است و نیابت هم لااقل به تنهایی کافی نیست.

کسانی که معتقدند خواندن این نماز مجزی است و اقتدا و نیابت لازم نیست دو دلیل بر مدعایشان اقامه می‌کنند:

دلیل اول: تلمیذ مرحوم امام حفظه الله در کتاب الحج[4] می‌فرمایند دلیل بر اینکه اکتفا کند به همان قرائت ملحون قاعده میسور است که إذا أمرتکم بشئ فأتوا منه ما استطعتم. المیسور لایسقط بالمعسور.

عرض می‌کنیم: در مباحث اصول توضیح دادیم قاعده میسور به اینگونه که مطلقا مأموربه ناقص جای کامل را بگیرد از أدله استفاده نمی‌شود، هم سندا هم دلالتا در المیسور لایسقط بالمعسور مناقشه کردیم. لذا با این‌گونه أدله اثبات کفایت قرائت ملحون از قرائت صحیح قابل قبول نیست.

دلیل دوم: به این دلیل در مباحث تلبیه اشاره کردیم که دلیل جواز إکتفا به قرائت ملحون فحوای معتبره سکونی است که تلبیة الأخرس و تشهده و قرائته القرآن فی الصلاة تحریک لسانه و إشارته بإصبعه.[5]

نقل نوفلی عن السکونی را بررسی کردیم و معتبر می‌دانیم، لذا این روایت معتبر یک منطوق دارد که امام می‌فرمایند فرد أخرس و لال، تلبیه، تشهد و قرائت نمازش با حرکت زبان و اشاره انگشت است، أخرس که صوتش هیچ مفهوم ندارد و در لغت کسی است که یک همهمه از دهانش خارج می‌شود و کسی صحبت او را متوجه نمی‌شود تلبیه و تشهد و قرائتش در نماز همان حرکت دادن زبان و اشاره دست است. شخص ملحون که متمکن از اصلاح نیست به طریق أولی همان قرائتش کافی است. این قیاس أولویت ملحونِ غیر متمکن نسبت به أخرس می‌گوید نه جماعت لازم است نه نائب بگیرد.

مؤید مدعایمان روایت مسعدة بن صدقه است که هر چند در مسعدة تأمل داریم اما لابأس بکونه مؤیداً قَالَ سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام یَقُولُ إِنَّکَ قَدْ تَرَى مِنَ الْمُحَرَّمِ مِنَ الْعَجَمِ لَا یُرَادُ مِنْهُ مَا یُرَادُ مِنَ الْعَالِمِ الْفَصِیحِ وَ کَذَلِکَ الْأَخْرَسُ فِی الْقِرَاءَةِ فِی الصَّلَاةِ وَ التَّشَهُّدِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ فَهَذَا بِمَنْزِلَةِ الْعَجَمِ وَ الْمُحَرَّمِ لَا یُرَادُ مِنْهُ مَا یُرَادُ مِنَ الْعَاقِلِ الْمُتَکَلِّمِ الْفَصِیحِ‌ الحدیث.

معنای "المحرّم من العجم" را در باب تلبیه بررسی کردیم که لغات قریب به عصر نص می‌گویند محرّم یعنی بادیه نشینی که با حضاره و تمدن مخالطه نداشته و نمی‌تواند فصیح صحبت کند، السوط المحرّم یعنی تازیانه ای که نرم نیست و در آب می‌اندازند تا نرم شود، پس مدلول این است که هر گونه بخواند کافی است.

دوباره به این أدله برمی‌گردیم و بررسی می‌کنیم.

دلیل سوم: استدلال شده به روایت نبوی که إن سین بلال عند الله شین.

بلال می‌گفت أسهد و نمی‌توانست بگوید أشهد، و حضرت در مقابل اعتراض دیگران چنان فرمودند. این روایت در مجامیع اهل سنت است اما مرحوم ابن فهد حلی در عدة الداعی می‌گوید این روایت روی عنهم یعنی از اهل بیت علیهم السلام که ما پیدا نکردیم در مجامیع شیعه.

قول سوم: یکی از اعلام نجف[6] حفظه الله تفصیلی در مسأله دارند به این گونه که می‌فرمایند لحن در قرائت سه نحوه است:

الف: مقدار زیادی از قرائت صحیح است و دو سه غلط بیشتر ندارد، اگر نمیتواند تصحیح کند همان کافی و صحیح است هر نمازی باشد.

ب: مقدار غلط زیاد باشد که در این صورت احتیاط آن است که همان مقدار صحیح را بخواند و اگر غیر از سوره حمد آیات دیگر قرآن را بلد است به اندازه آیاتی که نمی‌تواند از سوره حمد بخواند از سایر آیات بخواند.

ج: چیزی از قرآن بلد نیست و مثلا تازه مسلمان است تسبیح بگوید.

عرض می‌کنیم: اینکه ایشان فرمودند آیاتی از قرآن را اضافه کند به آن مقدار از سوره حمد ادعای بدون دلیل است.

مرحوم شهید اول هم می‌فرمایند[7] یجب التعلّم مع السعة، و مع الضیق یقرأ ما یحسن منها إذا سمّی قرآناً، فإن أحسن معه غیره من القرآن عوّض عمّا بقی منها مراعیاً للترتیب بین العوض و الأصل، فلو حفظ النصف الأوّل أخّر العوض، و بالعکس یقدّم العوض، و لو لم یحسن شیئاً منها و ضاق الوقت قرأ ما یحسن من غیرها بقدرها فزائداً متتالیاً، و إن تعذّر التتالی جاز متفرّقاً...

أدله قول سوم: ابتدا باید بررسی کنیم این حکم به چه دلیل است

دلیل اول: این آقایان میگویند از أدله استفاده میشود قرائت در نماز به نحو تعدد مطلوب به دو امر تعلق گرفته است:

  1. قرآن در نماز بخوانید. 2. قرآن در نماز سوره حمد باشد.

اگر مطلوب دوم میسر نبود مطلوب اول به حال خود باقی است. دلیل بر تعدد مطلوب در قرائت نماز یک آیه و چند روایت است. خداوند متعال می‌فرماید فاقرأوا ما تیسر من القرآن. قیل که شأن نزول آیه در مورد نماز است لذا اگر سوره حمد در نماز نتوانست بخواند وجوب قرائت ما تیسّر من القرآن ساقط نمی‌شود و واجب است بجای سوره حمد ما تیسر من القرآن را بخواند.

عرض می‌کنیم: این استدلال صحیح نیست زیرا دلیل معتبر بر اینکه شأن نزول آیه کریمه راجع به نماز باشد نداریم. لذا آیه کریمه امر استحبابی است به قرائت قرآن در مطلق حالات فعلیه این دلیل وافی به مقصود نیست.

دلیل دوم: صحیحه عبدالله بن سنان ان الله فرض من الصلاة الرکوع و السجود ألا تری لو أن رجلا دخل فی الاسلام لایحسن ان یقرأ القرآن أجزأه أن یکبّر و یسبِح و یصلی. توضیح روایت خواهد آمد.

 

[1]. جلسه 85، مسلسل 1023، یکشنبه، 97.12.12.

[2]. مسأله 331 مناسک حج مرحوم خوئی، موصوعه مرحوم خوئی، ج29، ص119: مسألة 331: إذا کان فی قراءة المصلی لحن، فان لم یکن متمکناً من تصحیحها فلا إشکال فی اجتزائه بما یتمکن منه فی صلاة الطّواف و غیرها، و أمّا إذا تمکّن من التصحیح لزمه ذلک، فإن أهمل حتى ضاق الوقت عن تصحیحها فالأحوط أن یأتی بعدها بصلاة الطّواف حسب إمکانه، و أن یصلیها جماعة و یستنیب أیضاً

[3]. لو لم یتمکن من القراءة الصحیحة و لم یتمکن من التعلم صلى بما أمکنه و صحت و لو أمکن تلقینه فالأحوط ذلک، و الأحوط الاقتداء بشخص عادل، لکن لا یکتفی به کما لا یکتفی بالنائب

[4]. الحج فی الشریعة الإسلامیة الغرّاء، ج4، ص246: لو لم یتمکن من القراءة الصحیحة و لم یتمکن من التعلم صلى بما أمکنه و صحت و لو أمکن تلقینه فالأحوط ذلک، و الأحوط الاقتداء بشخص عادل، لکن لا یکتفی به کما لا یکتفی بالنائب

[5]. باب 59 ابواب قرائت در نماز حدیث یکم

[6]. مناسک الحج، آیة الله سیستانی: مسألة 331 : إذا کان فی قراءة المصلی لحن فإن لم یکن متمکنا من تصحیحها أجزأه قراءة الحمد على الوجه الملحون ، إذا کان یحسن منها مقدارا معتدا به ، وإلا فالأحوط أن یضم إلى قراءته ملحونة قراءة شئ یحسنه من سائر القرآن ، وإلا فالتسبیح .

[7]. الدروس الشرعیة فی فقه الإمامیة، ج‌1، ص: 172‌؛ همچنین در ذکرى الشیعة فی أحکام الشریعة، ج‌3، ص: 305 به بعد با تفاوت در عبارت.

***************************

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

کلام در این بود که یکی از اعلام نجف فرمودند اگر لحن زیاد در قرائت حمد دارد به جای آیات غلط اگر آیات دیگر قرآن را می‌داند بخواند. گفتیم شهید اول هم به همین معنا اشاره می‌کنند. دلیل بر این ادعا تعدد مطلوب در قرائت نماز بود. بعد از تمسک به آیه، دومین دلیل بر تعدد مطلوب روایات بود.

روایت اول: صحیحه عبدالله بن سنان است که ان الله فرض من الصلاة الرکوع و السجود ألا تری لو أن رجلا دخل فی الاسلام لایحسن ان یقرأ القرآن أجزأه أن یکبّر و یسبِح و یصلی.

فرض الله در نماز، رکوع و سجود است مثلا قرائت فرض النبی است، حضرت شاهد می‌آورند می‌فرمایند ألا تری لو أن رجلا دخل فی الإسلام لایحسن أن یقرأ القرآن أجزأه أن یکبّر و یسبّح و یصلّی. می‌گویند در این روایت موضوع وجوبِ تسبیح عدم حسن قرائت قرآن است نه سوره حمد، اگر قرآن بلد نیست به جایش تسبیح بگوید معلوم می‌شود وجوب قرائت قرآن در نماز موضوعیت دارد تنها سوره حمد نیست لذا از این روایت استفاده می‌کنیم اگر نتوانست سوره حمد بخواند و آیات دیگری از قرآن بلد بود همان آیات را بخواند.

روایت دوم: روایتی است از شیخ صدوق در علل الشرایع از علل فضل بن شاذان نقل می‌کنند که می‌گوید امام هشتم فرمودند أمر الناس بالقرائة فی الصلاة لئلا یکون القرآن مهجورا مضیّعا و لیکون محفوظا مدروسا فلایضمحل و لایُجهل و إنما بدأ بالحمد دون سائر الصور لأنه لیس شیء من القرآن و الکلام جُمع فیه من جوامع الخیر و الحکمه ما جمع فی سورة الحمد.

نسبت به این روایت دو مناقشه سندی وجود دارد:

یکم: گفته شده سند کتاب علل فضل بن شاذان معتبر نیست به جهت وجود بعض مجاهیل.

عرض می‌کنیم: قبلا وثاقت روات واقع در سند علل فضل بن شاذان را به بعض طرقش اثبات کردیم.

دوم: علل را فضل بن شاذان از امام رضا علیه السلام نقل می‌کند در حالی که گفته شده فضل از اصحاب امام رضا علیه السلام نیست بلکه از اصحاب امام عسکری علیه السلام است لذا بعضی گفته‌اند این کتاب به فضل بن شاذان بسته شده است.

عرض می‌کنیم: این شبهه را هم پاسخ دادیم که معاصرت فضل با امام هشتم علیه السلام استبعاد ندارد و پس از این که ثقات علل را از فضل از امام هشتم علیه السلام نقل می‌کنند جای تشکیک ندارد.

پس اعتبار کتاب علل فضل بن شاذان عندنا مقبول است و تردید ندارد.

گفته‌اند در این روایت عنوان شده که امر مردم به خواندن قرآن در نماز به این جهت است که قرآن مهجور و ضایع نشود و مردم هر روز با آن انس داشته باشند و اینکه چرا سوره حمد بخواند هم به این جهت است که هیچ سوره ای از سور قرآن جوامع الکلم را مانند سوره حمد دارا نیست. مستدل می‌گوید تعدد مطلوب در این روایت روشن است که قرآن بخوانید تا متروک نشود و سوره حمد بخوانید چون جوامع الکلم است لذا اگر سوره حمد نشد سوره دیگری جایگزین شود.

عرض می‌کنیم: از این گونه روایات از نظر دلالت تعدد مطلوب استفاده نمی‌شود، به این جهت که دقت کنید در نماز غیر از سوره حمد قرائت یک سوره کامل هم یا واجب است یا مستحب مؤکد است روایت علل، علت این مجموعه را بیان می‌کند و نسبت به اینکه چرا نماز گفته‌اند حمد و یک سوره بخوانید حضرت می‌فرمایند برای اینکه قرآن مدروس و متروک نشود. شاهد بر اینکه مقصود از قرائت قرآن حمد و سوره است و تنها نگاه به حمد ندارد این است که ذیل معتبره حضرت می‌فرمایند و إنما بدأ بالحمد چرا آغاز به حمد شده نه سوره به این جهت که حمد جوامع الکلم است. مناسبت با اینکه قرآن متروک نشود و محفوظ بماند وجوب سوره است که هر سوره ای که خواست بخواند لذا هر کس سوره ای می‌خواند و سور مختلف است لذا قرآن محفوظ می‌ماند.

پس از این گونه روایات نمیتوان اینگونه استفاده کرد که تعدد مطلوب است در سوره حمد، احتمالی هست اما به حد ظهور نمی‌رسد.

غیر از این دو روایت که دلالت کند سوره حمد موضوعیت ندارد لذا مطلوب قرآن خواندن است و اگر حمد نشد سوره دیگر بخواند، دلیل و روایت دیگری نداریم.

نتیجه اینکه این بُعد تفصیل که شهید اول و بعض المحققین حفظه الله فرموده‌اند به نظر ما قابل پذیرش نیست و ظاهر أدله وجوب حمد است به عنوان وحدت مطلوب.

بله بُعد دیگر تفصیل ایشان که مبتلا به است در جدید الإسلام ها و دلیل هم بر آن داریم که اگر کسی مسلمان شد و قرآن نمی‌داند اینجا همین صحیحه عبدالله بن سنان می‌گوید لو أن رجلا دخل فی الإسلام لایحسن أن یقرأ القرآن أجزأه أن یکبر و یسبّح و یصلّی.

در این روایت لایحسن أن یقرأ القرآن بعضی عبارت را اینگونه معنا می‌کنند که لایحسن أن یقرأ القرآن یعنی قرآن را غلط می‌خواند لذا ممکن است توهم شود چنانکه در تلبیه چنین توهم شده که اگر کسی خوب قرآن نمی‌خواند یعنی غلط می‌خواند لازم نیست قرآن بخواند بلکه به جای قرآن خواندن تسبیح بگوید این برداشت از این روایت غلط است.

توضیح مطلب اینکه در مباحث تلبیه بحثی مطرح کردیم که اگر کسی تلبیه را غلط می‌خواند چه وظیفه‌ای دارد؟

بعض اعلام مثل مرحوم خوئی فرمودند اگر نمی‌تواند تصحیح کند همان تلبیه غلط مجزی است.

بعضی گفته اند احوط وجوبی این است که نائب بگیرد.

بعض اعلام حفظه الله از تلامذه مرحوم محقق داماد فتوا دادند اگر تلبیه را غلط می‌خواند باید نائب بگیرد و خودش لازم نیست بخواند. آنجا بحث کردیم نیابت در عبادات خلاف قاعده است.

برای مشروعیت نیابت در تلبیه استدلال شد به روایت یاسین ضریر که إن رجلا قدم حاجا لایحسن أن یلبی فاستفتی له ابوعبدالله علیه السلام فأمر أن یُلبّی عنه.[2] تعبیر لایحسن أن یلبی را جمعی از فقهاء اینگونه معنا می‌کنند کسی که حاجی بود و خوب نمیتوانست تلبیه بگوید یعنی غلط می‌گفت، از امام صادق علیه السلام استفتاء شد حضرت فرمودند از طرف او تلبیه گفته شود، می‌فرمایند حضرت نفرمودند خودش هم تلبیه بگوید بلکه تلبیه نائب کافی است.

عرض می‌کنیم: گفتیم که لایحسن أن یلبّی و لایحسن الکتابة و لایحسن القرائة نباید ترجمه لفظ به لفظ کرد زیرا در زبان عربی یک اصطلاح است لایحسن التلبیه یعنی تلبیه بلد نیست و لایحسن الکتابه یعنی أُمّی و بی سواد است و لایحسن القرائة یعنی قرائت بلد نیست و شواهدی آوردیم آنجا از کلمات شیخ در مبسوط و قدماء و از ادب عربی که لایحسن الکتابة یعنی نوشتن بلد نیست.

نتیجه اینکه چنانکه این محقق از اعلام نجف همینگونه برداشت کردند لایحسن أن یقرأ القرآن در این روایت معنایش این نیست که خوب نمیتواند قرآن بخواند و او باید تسبیح بگوید خیر لایحسن ان یقرأ القرآن یعنی قرائت قرآن بلد نیست. لذا مدلول روایت این است که فردی که قرائت قرآن بلد نیست به جای آن تسبیح بگوید.

الی هنا به نظر ما به اصل مسأله بازمی‌گردیم که کسی که قرائتش ملحون است و تمکن از تصحیح قرائت ندارد چه غلط و لحن کم باشد و چه زیاد، مقدار ملحون را خودش بخواند با تمسک به قیاس اولویت و فحوای معتبره سکونی.

سؤال: مرحوم خوئی و حضرت امام می‌فرمایند احوط این است که نماز طواف را به جماعت هم بخواند، بلکه مرحوم خوئی و تلامذه شان می‌فرمایند احوط این است که نائب هم از طرف او نماز طواف را بخواند. این دو احوط وجوبی به چه دلیل است؟

[1]. جلسه 86، مسلسل 1024، دوشنبه، 97.12.13.

[2]. وسائل الشیعة، باب 39 ابواب احرام حدیث دوم

****************************

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

نسبت به نماز طواف ملحون گفتیم مرحوم خوئی و جمعی از تلامذه‌شان می‌فرمایند احوط وجوبی این است که خودش نماز را بخواند به جماعت هم بخواند و نائب هم بگیرد، بحث در دلیل بر این احوط وجوبی است.

جماعت در نماز طواف

نسبت به مشروعیت جماعت در نماز طواف گفتیم مرحوم امام در کتاب الصلاة می‌فرمایند مشروعیت نماز جماعت در صلاة طواف مشکل است. فقهائی که تردید دارند در مشروعیت، نگاهشان این است که مورد جماعت نمازهای یومیه، صلاة جمعه و صلاة عیدین است و دلیلی بر مشروعیت جماعت در هر نماز واجبی از جمله نماز طواف نداریم اما ممکن است گفته شود از برخی روایات استفاده شود که در نماز واجب مطلقا جماعت مشروع است مثلا صحیحه زراره و فضیل قالا قلنا له الصلاة فی جماعة فریضة هی؟ فقال الصلوات فریضة و لیس الإجتماع بمفروض فی الصلوات کلّها و لکنها سنة من ترکها رغبة عنها و عن جماعة المؤمنین من غیر علة فلاصلاة له.

ممکن است گفته شود امام علیه السلام می‌فرمایند نمازها هستند که واجب است و جماعت در آنها مستحب است گویا اینگونه استفاده کنیم که هر نماز فریضه‌ای جماعت در آن مستحب است. پس ممکن است از این روایت اصل مشروعیت جماعت در نماز طواف استفاده شود که نماز طواف واجب است و در نماز واجب، جماعت مستحب است.

لکن دو نکته است که در باب نماز عاجز یا ملحون که باید توجه شود:

نکته اول: ما حتی در نمازهای یومیه دلیل نداریم که اگر کسی نتوانست نمازهایش را درست بخواند باید با جماعت بخواند موثقه سکونی راجع به اخرس میگوید با همان وضع خودش نماز بخواند کافی است و اطلاق مقامی این حدیث میگوید اخرس و نظیر او که متمکن از تصحیح نیستند لازم نیست به جماعت نمازشان را بخوانند حتی در نمازهای یومیه. در نماز طواف هم مهم این است که با اینکه افرادی که قرائتشان صحیح نیست فراوان‌اند لکن معهود نیست نه قولا و نه فعلا که نماز طواف را با جماعت بخوانند نه توصیه‌ای از سوی أئمه داریم نه فعلش و لا فی قضیة نه عند الشیعة نه عند اهل السنة بازگو نشده که فردی ایستاد جلو و نماز طواف را به جماعت خواندند. لذا وجوب یا احوط وجوبی در خواندن نماز طوف به جماعت وجهی ندارد بله به اطلاق صحیحه زراره و فضیل ممکن است تمسک شود و رجحانش را در کنار خواندن نماز فرادای طواف مطرح کند و لایخلو عن وجه.

اما اینکه احوط وجوبی در نیابت است که مرحوم خوئی فرمودند در سابق اشاره کردیم در عبادات اینکه عمل فردی مجزی از عمل دیگری باشد نیاز به دلیل دارد، نسبت به مریض و کسیر که دست یا پایش شکسته نیابت در طواف و نمازش دلیل دارد، در ناسی نماز طواف که به راه دور رفته دلیل می‌گوید یُصلّی عنه اما ملحون و کسی که متمکن از تصحیح قرائتش نیست نیابت شخص آخر از او دلیلی ندارد، لذا در اصل مشروعیت نیابت در این صورت به نظر ما اشکال است چه رسد به اینکه بگوییم احوط وجوبی نیابت است.

لذا در این صورت که شخصی قرائتش ملحون است تمکن از تصحیح ندارد به نظر ما اقوی کفایت نماز خودش است همان نماز فرادای ملحون و نه نیازی به جماعت است و نه نیازی به نیابت است.

صورت دوم: متمکن از تصحیح قرائت است

کسی که قرائتش غلط است لکن متمکن از تصحیح قرائت است در این صورت دو نکته است:

نکته اول: شخص متمکن بوده از تصحیح قرائت اما تسامح کرده و بدون تصحیح قرائت مشغول اعمال حج شده و نماز طواف را به همان شکل خوانده ربما یقال این فرد اخلال کرده است به جزئی از اجزاء حج عمدا، اگر عمدا کسی طواف را در حج ترک کرد سعی را ترک کرد می‌گویید حجش باطل است اینجا هم متعمدا نماز باطل خوانده است، گفته شود حج و عمره‌اش باطل است و مجزی نیست لذا یجب علیه الإعادة بعد التصحیح.

عبارت مرحوم امام در مناسکشان این است که: بر هر مکلفى یادگیرى نماز و تصحیح قرائت و ذکرهاى نماز، واجب است تا بتواند تکلیف الهى را، صحیح بجا آورد، خصوصاً کسى که مى‌خواهد به حج برود؛ چون بعضى گفته‌اند [2] اگر نماز درست نباشد، عمره و حج باطل است؛ پس بر اساس این قول، علاوه بر آن که حَجّة الاسلام بر ذمّه باقى مى‌ماند، ممکن است محرّمات احرام- مثل زن و چیزهاى دیگر حلال نشود.[3]

مرحوم خوئی با صراحت بیشتری میفرمایند: اگر در زمانی که نماز خواند میتوانست صبر کند و قرائتش را تصحیح کند مع ذلک با قرائت ملحون نماز بخواند نمازش باطل است مگر جاهل قاصر باشد و در فرض تعمد حجش باطل است.

پس نکته اول این شد که بررسی کنیم اگر توان تصحیح داشت اما تساهل کرد و محرم شد و نماز طواف را غلط خواند آیا نمازش باطل است آیا حجش هم باطل است؟

نکته دومی که باید توجه شود این است که فردی امسال عازم حج است، در این مدت کوتاه نمیتواند تصحیح کند اما می‌تواند صبر کند تا سال آینده و قرائتش را تصحیح کند سال دیگر برود مکه، آیا چون جزئی از اجزاء حج را امسال متمکن نیست مستطیع نیست و حج امسال از او ساقط است؟ یا به همین شکل اعمالش را انجام دهد. علی القاعده باید بگویند امسال حج نرود چون متمکن از انجام حج صحیح نیست و نیابت هم در عذر طارئ است.

برای اینکه حکم در این دو نکته دقیقا روشن شود باید این بحث مطرح شود که ما به این عنوان مطرح می‌کنیم:

آیا نماز طواف مانند طواف جزء مستقل حج است که لو أخلّ به عمدا موجب بطلان حج و عمره است یا از ملحقات طواف است و هر طوافی چه مستقل باشد چه ضمن عمره یا حج باشد از توابع و ملحقاتش دو رکعت نماز است و وجوب تکلیفی هم دارد که باید بعد طواف دو رکعت نماز خوانده شود اما جزئیت مستقله برای حج یا برای عمره بحیث لو أخلّ به این دو رکعت حج و عمره‌اش باطل باشد چنین چیزی نداریم.

دو احتمال وجود دارد:

احتمال اول: اگر گفتیم طواف و نماز طواف و سعی هر کدام جداگانه جزء حج است مستقلا لو أخل عمدا به هر جزئی حجش باطل است. در اینجا امکان تصحیح داشته و عمدا إخلال به جزء نموده حجش باطل است. یا نه این دو رکعت جزء حج نیست مستقلا بلکه طواف جزء حج است و این دو رکعت از ملحقات طواف است باید بررسی کنیم هر چند آقایانی که متعرض شده اند از این نگاه بحث را مطرح نکرده اند، جمعی از آقایان بحث و حکم را اینگونه مطرح میکنند که آیا ترک عمدی نماز طواف مبطل حج و عمره است یا نه؟

عبارت شهید ثانی در مسالک ج2، ص349 و عبارت صاحب جواهر در ج19، ص307 ملاحظه کنید تا بررسی کنیم.

این مطلب که روشن شود حکم هر دو سؤال اصلی در ما نحن فیه روشن می‌شود.

[1]. جلسه 87، مسلسل 1025، سه‌شنبه، 97.12.14.

[2]. مناسک محشی، ص378: 823- صحت جماعت در نماز طواف، محل اشکال است. با این فرض، کسى که قرائتش صحیح نیست، مستحب است احتیاطاً آن را به جماعت بخواند و نباید به آن اکتفا کند. [1] و احتیاط [2] در تماثل نماز ماموم، با امام جماعت است.

______________________________

[1]- آیة اللّٰه اراکى: احتیاط وجوبى است.

آیة اللّٰه بهجت: جماعت در نماز طواف واجب، مستحب است (وسیله، ص 285).

آیة اللّٰه صافى، آیة اللّٰه گلپایگانى: خواندن نماز به جماعت، احوط است ولى نباید به آن اکتفا شود.

آیة اللّٰه مکارم: بهتر ترک این احتیاط است.

[2]- آیة اللّٰه اراکى: این احتیاط وجوبى است، (البته مقصود از طواف واجب و مستحب، طواف حج و عمره واجب، و حج و عمرۀ مستحب است).

آیة اللّٰه بهجت: گذشت استحباب جماعت در نماز طواف واجب، و همچنین مى‌تواند اقتدا کند در طواف مستحب با طواف واجب امام (ذخیره 2، ص 235 و ص 217).

آیة اللّٰه تبریزى، سیستانى: براى رعایت احتیاط باید به نماز طواف واجب اقتدا کند.

آیة اللّٰه خامنه‌اى، آیة اللّٰه مکارم: مشروعیّت جماعت در نماز طواف ثابت نیست.

آیة اللّٰه خویى: جماعت در هیچ یک از نمازهاى مستحبى بالاصاله مشروع نیست. و همچنین بنابر احتیاط وجوبى نماز طواف را به نمازهاى یومیه و بالعکس جایز نیست اقتدا کند و نماز طواف به نماز طواف واجب مانعى ندارد (قسمت اول از منهاج الصالحین، مسأله 773 و 774 و قسمت آخر مستفاد از مجموع مسائل و مناسک فارسى، مسأله 336).

آیة اللّٰه صافى، آیة اللّٰه گلپایگانى: جماعت در نماز مستحبى مشروع نیست و اگر امکان داشت به نماز طواف واجب اقتدا کند و الّا به نماز یومیه به رجاء مطلوب واقع شدن. (مناسک عربى، ص 118).

[3]. مناسک حج، مسأله 820.

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

حکم ترک عمدی نماز طواف

گفتیم ابتدا باید بررسی کنیم ترک صلاة طواف مبطل عمره و حج هست یا نه؟ در مسأله دو نظریه است:

نظریه اول: عدم بطلان حج و عمره

مرحوم شهید ثانی در مسالک[2] می‌فرمایند اصحاب متعرض حکم ترک عمدی نماز طواف نشده‌اند، لکن مقتضای قاعده این است که حج و عمره با ترک عمدی نماز طواف باطل نمی‌شود اما نماز بر ذمه او باقی است و اگر ممکن است خلف المقام و الا هر جا می‌تواند بخواند.

صاحب جواهر[3] می‌فرمایند اخلال عمدی در نماز طواف مبطل حج و عمره نیست و عامد در حکم ناسی و جاهل است، سپس می‌فرمایند نماز طواف نه متمم طواف است که اگر باطل بود طوافش باطل شود و نه شرط صحت طواف است که اگر نماز را نخواند طواف باطل شود، لذا طواف محکوم به صحت است أتی بالصلاة أم لا، از طرف دیگر اعمال مترتبه بر نماز طواف که بعدیّت دارد نسبت به آن مانند سعی و تقصیر ترتب وضعی آنها هم بر نماز طواف ثابت نیست یعنی اگر وضعا نماز طواف نخواند و سعی انجام داد سعیش باطل باشد، لذا می‌فرمایند لو أخلّ به نماز طواف، طواف صحیح است و سعی و تقصیر بعدی هم صحیح است، نتیجه این است که اخلال به نماز طواف به صحت حج و عمره هیچ لطمه‌ای نمی‌زند مخصوصا می‌فرمایند با عنایت به اینکه اصحاب فتوا می‌دهند کسی که نماز طواف را فراموش کند مشکلی ندارد و مبطل حج و عمره نیست. جاهل به نماز طواف هم چه قاصر و چه مقصر لطمه نمی‌زند به سایر اعمالش و عامد هم در حکم جاهل مقصر است، لذا صاحب جواهر می‌فرمایند اخلال به نماز طواف سبب اخلال به حج نمی‌شود. اگر این نکته ثابت شود دو نکته دیروز روشن می‌شود که حتی اگر کسی قرائتش غلط باشد و نمازش باطل باشد باز هم حج و عمره اش باطل نیست.

مرحوم نائینی هم در دلیل الناسک در استدلال بر مسأله نظیر صاحب جواهر مشی می‌کنند و می‌فرمایند: لو ترک صلاة الطواف عمدا ففی صحة المناسک المترتبة علیها من السعی و غیره، و بقاء نفس الصلاة فی ذمته کالناسی، أو فسادها و وجوب الحج علیه فی العام القابل، وجهان لا یخلو أولهما عن وجه قوی لکن الاحتیاط شدید لا ینبغی ترکه.[4]

نظریه دوم: بطلان حج و عمره

مرحوم خوئی و جمعی از تلامذه‌شان صریحا می‌فرمایند اگر اخلال کرد به نماز طواف عمدا حال چه نماز نخواند یا عمدا با ترک تصحیح قرائت نماز ملحون خواند، حج و عمره‌اش باطل است، این کلام را به سه بیان توضیح می‌دهند:

بیان اول: بین نماز طواف و طواف باید موالات باشد، وجوب موالات را هم حکم وضعی دانستند نتیجه این است که اگر نماز طواف صحیح، به دنبال طواف بلافاصله انجام نشود طواف هم باطل است لذا می‌فرمایند علی القاعده کسی که نماز طواف ملحون می‌خواند و قدرت بر تصحیح هم داشته و تصحیح نکرد، نمازش باطل است و سبب بطلان طواف هم می‌شود، و بطلان طواف مبطل حج است.

بیان دوم: بین صلاة طواف و سعی و تقصیر و سایر اعمال مترتبه ترتیب است لذا اگر به این ترتیب اخلال کرد باید طواف کند نماز صحیح بخواند ثم السعی و ثم التقصیر، نماز طواف اگر باطل بود ترتیب در سعی رعایت نشده لذا سعی هم باطل است و مبطل عمره و حج هم هست.

اما نسبت به أدله ترتیب می‌فرمایند روایات بیانیّه دلالت می‌کند بر وجوب ترتیب در اعمال حج، روایاتی که می‌گفت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم طاف ثم صلّی ثم سعی، تعبیر به ثمّ دال بر تأخیر و لزوم ترتیب است باید سعی پس از نماز طواف باشد لذا اگر متعمدا کسی سعی را قبل نماز طواف انجام داد سعیش باطل است و در ما نحن فیه متعمدا نماز را ترک کرده و سعی قبل نماز است لذا سعیش باطل است. پس در وجه اول اخلال به موالات بود در وجه دوم اخلال به ترتیب است.

بیان سوم: در کیفیت وجوب نماز طواف دو احتمال است، یا می‌گویید واجب مستقلی است که أُدخل فی الحج مانند طواف نساء، ما دلیل بر این معنا نداریم بلکه روایات بیانیه می‌گوید نماز طواف جزء الحج است نه واجب مستقل، اگر ثابت شد نماز طواف جزء الحج و العمرة است لامحاله المرکب ینتفی بانتفاء جزئه، اگر عمدا یک جزء عمره انجام نشد عمره و حج باطل است، لذا علی القاعده است که می‌گوییم لو أخلّ بصلاة الطواف عمدا حج و عمره‌اش باطل است. بعد مرحوم خوئی می‌فرمایند کلام شهید در مسالک و نظریه صاحب جواهر و استادمان مرحوم نائینی من غرائب الفتاوی است که ترک عمدی صلاة طواف مبطل حج و عمره نباشد.

استاد در ادامه نکاتی دربارۀ حلول ماه رجب بیان فرمودند.

[1]. جلسه 88، مسلسل 1026، چهارشنبه، 97.12.15.

[2]. مسالک ج2، ص349

[3]. جواهر در ج19، ص307

[4]. دلیل الناسک، ص278

**************************

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

مرحوم خوئی سه بیان و دلیل اقامه کردند بر اینکه اگر نماز طواف را عمدا غلط بخواند یا عمدا ترک کند عمره و حج او باطل است.

عرض می‌کنیم: هر سه دلیلشان قابل مناقشه است:

نقد دلیل اول: فرمودند وجوب موالات بین طواف و نماز آن وجوب وضعی است لذا اگر بعد از طواف نماز را نخواند طوافش هم باطل می‌شود عمره و حج باطل است. قبلا بررسی کردیم تنها دلیل بر بطلان طواف در صورت فوت موالات این بود که امر شده‌ایم به موالات بین طواف و نماز طواف و امر به شیء ضمن مرکب ارشاد به جزئیت و شرطیت است لذا موالات شرط است و اگر نباشد طواف باطل است. هم در اصول هم در این مبحث فقهی گفتیم این ادعا که در مرکبات اعتباریه شرعیه امر به شیء ارشاد به جزئیت و نهی از شیء ارشاد به مانعیت باشد مورد قبول نیست، در مرکبات حقیقه صحیح است فرد مولویت ندارد اما آشپز است که می‌گوید در فسنجان گردو بریزید، اینجا وجوب تکلیفی معنا ندارد و هیچ معنایی ندارد الا بیان أجزاء، لکن در مرکبات اعتباریه شرعیه که مولا احکام تکلیفیه هم ضمن این مرکب می‌تواند داشته باشد، یک قرینه عامه نداریم که امر به شیء ضمن مرکب ارشاد به جزئیت باشد لذا در اصول هم اشاره کردیم موارد کثیره‌ای در فقه آقایان از این معنا رفع ید می‌کنند و خود مرحوم خوئی هم در مواردی رفع ید می‌کنند. ما این دلیل اولشان را سابقا رد کردیم و فقهائی هم مانند مرحوم امام و دیگران وجوب موالات بین طواف و نماز طواف را واجب تکلیفی می‌دانند صرفا نه واجب وضعی، لذا با اخلال به نماز طواف، طواف باطل نمی‌شود تا حج و عمره باطل باشد.

نقد دلیل دوم: نسبت به دلیل دومشان هم کلام همین است که می‌فرمایند روایات مفادش این است که بین نماز طواف و سعی رعایت ترتیب واجب است، این صحیح است اما این نکته که اگر ترتیب رعایت نشد سعی باطل است، این هم متفرع بر این مبنا است که هر وجوبی ضمن مرکب ارشاد به جزئیت و شرطیت است، که در نقد قبلی آن را ردّ نمودیم. مخصوصا که بحث ترتیب بین اعمال حج که در بحث اعمال منی به تفصیل اشاره می‌کنیم موارد عدم اخلال در وقتی که انسان رعایت ترتیب نکند آن قدر زیاد است که این نکته را نمی‌توان تطبیق نمود که اوامر ترتیب در اعمال حج ظهور در شرطیت دارد مگر اینکه در مواردی تصریح به بطلان شده باشد که مواردی داریم. پس قبول داریم که حکم تکلیفی داریم به وجوب رعایت ترتیب بین صلاة و سعی و روایت هم می‌گوید اگر بین سعی یادت آمد ترتیب را رعایت نکردی تا اینجا صحیح است و سعی را قطع کن نماز طواف بخوان و وجوب تکلیفی را رعایت کن فی الجمله، این صحیح است اما اینکه اگر ترتیب را رعایت نکردی سعی باطل باشد دلیل نداریم.

نقد دلیل سوم: در دلیل سومشان فرمودند صلاة طواف جزء حج و عمره است، اگر جزء عمل منتفی شد کل هم منتفی است و المرکب ینتفی بإنتفاء جزئه. به چه دلیل صلاة طواف جزء حج و عمره است فرمودند به دلیل روایات بیانیّة. اشکال این دلیل هم آن است که روایات بیانیّة دو طائفه است و هیچ کدامشان دلالت بر اینکه نماز طواف جزء حج و عمره است نه از ملحقات طواف، ندارد.

طائفه اول روایات بیانیه که مرحوم خوئی استشهاد فرمودند روایاتی بود که فعل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را بازگو می‌کرد، که مرحوم خوئی فرمودند پیامبر احرام بستند بعد طواف کردند سپس دو رکعت نماز طواف خواندند و سپس سعی و تقصیر انجام داند، پس معلوم می‌شود نماز طواف جزء عمره و حج است. اشکالش این است که فعل پیامبر ظهور در جزئیت و حتی طهور در وجوب ندارد، در این طائفه از روایات بیانیه آمده که حضرت بعد از طواف حجر را بوسیدند سپس دو رکعت نماز خواندند فأتی بئر زمزم، افعال پیامبر را بازگو می‌کند أعم از واجب و مستحب، ما قبول داریم رکعتی الطواف واجب است و حضرت هم انجام دادند اما از فعل پیامبر جزئیت را چگونه استفاده کردید؟ این ظهور در جزئیت ندارد.

طائفه دوم هم روایات بیانیه‌ای است که فرائض حج را بیان می‌کند و صریحا تحت این عنوان می‌گوید فرائض الحج کذا که بعض تلامذه مرحوم خوئی بر این طائفه دوم تأکید دارند، پس این طائفه می‌گوید یکی از اجزاء حج نماز طواف است.

اشکال تمسک به این طائفه هم این است که قرینه داریم که این روایات واجبات را بیان می‌کنند نه أجزاء حج را. مثلا صحیحه معاویة بن عمار عن ابی عبدالله علیه السلام علی المتمتع بالعمرة الی الحج ثلاث أطواف بالبیت و سعیان بین الصفا و المروة.[2] یکی از سه طواف واجب طواف نساء است در حالی که طواف نساء اصلا جزء حج نیست بلکه فقط واجب است ضمن حج و اگر آن را ترک کند مبطل طواف نیست. یا در حج آمده علیه طوافان و یصلی بعد کل طواف رکعتین عند مقام ابراهیم، در حج دو طواف است یکی از آنها طواف نساء است. در روایت دیگر میفرماید فرائض الحج الإحرام و التلبیات الأربع و الطواف بالبیت فریضة و رکعتان عند مقام ابراهیم فریضة ... و طواف النساء فریضة و رکعتاه فریضة.[3] این روایت واجبات را بیان می‌کند نه أجزاء را.

موارد دیگری غیر از طواف نساء هم داریم، صحیحه عمر بن أذینه عن ابی عبدالله علیه السلام قال سألته عن قول الله تعالی الحج الأکبر، قال الحج الأکبر الوقوف بعرفة و رمی الجمار إلی آخر الحدیث. حضرت فرمودند حج اکبر وقوف به عرفه و رمی جمرات است، روایات تعداد فرائض حج را ببینید که یکی را رمی جمار می‌دانند که هفت بار رمی جمار، از واجبات حج است اما به اجماع فقهاء اگر آن را ترک کند مبطل حج نیست و جزئیت ندارد.

پس این روایات هم ظهورشان در فرائض حج است اما حتما این واجبات جزء حج است به حیث لو أخلّ به عمدا باطل باشد حجش؟

و یؤیده روایتی که مرحوم سید مرتضی در رساله محکم و متشابه از تفسیر نعمانی نقل می‌کند عن علی علیه السلام فی حدیث و أما حدود الحج فأربعة و هی الإحرام و الطواف بالبیت و السعی بین الصفا و المروة و الوقوف فی الموقفین و ما یتبعها و یتصل بها و من ترک هذه الحدود وجب علیه الکفاره و الإعادة. حدود حج که اگر کسی یکی از آنها را ترک کند هم اعاده هم کفاره دارد چهار تا است. یعنی سایر موارد جزء حدودی که ترک آنها مبطل باشد نیست.

مخصوصا در حج ما واجبات کثیره‌ای داریم که به عنوان فریضة مطرح می‌شود اما جزئیت برای حج ندارد:

نمونه اول: حرمت خروج از مکه بعد عمره تمتع، واجب است کسی که عمره تمتع انجام داد مکه بماند هر چند بعض اعلام حفظه الله حمل بر وجوب وضعی کردند و اگر بیرون رود مبطل عمره است اما ما نقد کردیم.

نمونه دوم: وجوب بقاء حاجی بعد رمی تا روز دوازدهم، تا ظهر اگر نفر بعد از ظهر را انجام نداد معصیت کرده و حکم تکلیفی را ترک کرده و تبعه‌ای ندارد زیرا معلوم نیست جزئیت داشته باشد.

نمونه سوم: وجوب ترتیب بین ذبح و اعمال مترتبه که بحث خواهیم کرد ترتیب هست یا نه اصل وجوب ترتیب اول کلام است، وجوب رمی جمره عقبه قبل اعمال این ترتیب هم بین جمره عقبه و ذبح لازم است یا نه اول کلام است بعض فقهاء میگویند احوط مستحب و بعضی میگویند احوط وجوبی رعایت ترتیب است.

نتیجه: صرف اینکه در نماز طواف روایات بیانیه بگویند صلاة طواف فریضه است دلالت ندارد بر جزئیتش للحج که بعد از این جزئیت نتیجه بگیرید اخلال عمدی به جزء موجب بطلان کل است.

پس استدلال مرحوم خوئی دو محور دارد برای بطلان حج و عمره با ترک عمدی نماز طواف:

یکی وجوب فوریت و ترتیب، موالات و ترتیب بین نماز طواف و سعی و نماز طواف و سعی ما گفتیم حکم تکلیفی است قرینه نداریم حکم وضعی باشد.

دوم ادعای جزئیت نماز طواف برای حج و عمره که گفتند مدلول روایات بیانیه است که فرائض الحج کذا گفتیم این روایات هم قرینه دلالت میکند در مقام بیان واجبات است نه أجزاء.

نظر مختار: عدم بطلان حج و عمره با ترک عمدی نماز طواف

به نظر ما دلیلی بر اینکه لو أخلّ به نماز طواف، حج و عمره‌اش باطل است وجود ندارد لذا کلام صاحب جواهر و کلام مرحوم نائینی که فرمودند وجه قوی هست بر اینکه اخلال عمدی به نماز طواف مخلّ به حج و عمره نیست، نه تنها از غرائب الکلام نیست که مرحوم خوئی فرمودند[4] بلکه مطلب برهانی است.

إن قلت: مرحوم خوئی فرموده‌اند[5] یک سری أدله در نماز طواف می‌گوید ناسی حکم خاص دارد، اگر در مکه یادش آمد بازگردد بخواند اگر در منی یادش آمد همانجا بخواند و اگر در وطنش یادش آمد همانجا بخواند و روایت معتبر می‌گفت جاهل در حکم ناسی است اینها را کنار هم که می‌گذاریم نتیجه اش این است که پس اگر کسی عمدا نماز طواف را ترک کرد عمل باطل است نه در حکم جاهل است نه ناسی، اگر همه یک حکم داشتند چرا می‌فرمایند اما الناسی کذا و اما الجاهل کذا، اگر چنین باشد همه باید یک حکم داشته باشند پس اینکه تفاوت گذاشته اند معلوم میشود اگر عامد بود در ترک نماز طواف مبطل حج است.

عرض میکنیم: اولا این کلام تمسک به مفهوم لقب است و روایات میگوید ناسی چنین است و جاهل چنین است پس عامد چنین نیست، مفهوم لقب هم معتبر نیست.

ثانیا: قبول داریم روایات می‌خواهد بگوید بین جاهل و ناسی و عامد تفاوت است اما چه فرقی است و از کجا بطلان را در عامد استفاده می‌کنید؟ ممکن است چنین باشد که ناسی اگر در مکه یا قریب بود برود خلف مقام نماز بخواند و اگر منی بود همانجا بخواند و اگر دور بود می‌تواند در جای خودش بخواند یا نائب بفرستد اما عامد چنین نیست و اگر متعمدا نماز طواف را ترک کرد حتما باید خودش را برساند خلف مقام و نمازش را بخواند.

به نظر ما چنانکه صاحب جواهر و مرحوم نائینی فرموده‌اند دلیلی بر اینکه ترک عمدی نماز طواف مبطل حج و عمره باشد نداریم.

[1]. جلسه 89، مسلسل 1027، شنبه، 97.12.18.

[2]. باب دوم اقسام حج حدیث هشتم

[3]. روایت 22 باب 2 اقسام حج

[4]. موسوعه مرحوم خوئی، ج29، ص108: إن لم یمکن الالتزام بأن صلاة الطّواف واجب مستقل فی واجب و إنما هو جزء من الحج، فکیف یمکن الالتزام بأن ترک الجزء عمداً غیر موجب لبطلان الحج، و لذا لا یبعد أن یکون الحکم بالصحة من صاحب الجواهر و الشهید من الغرائب.

[5]. موسوعه مرحوم خوئی، ج29، ص109: و بالجملة: لو کان الترک العمدی لا یضرّ بالصحة فما معنى تقییدهم الصحة بالناسی بل کان اللّازم علیهم أن یطلقوا الحکم بالصحة لیشمل العامد و الناسی و کان التقیید بالناسی لغواً.

***********************

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

گفتیم دلیلی بر اینکه صلاة طواف جزء حج و عمره باشد وجود ندارد بلکه از ملحقات طواف است و در صورت شک هم أصالة عدم الجزئیة حاکم است، لذا نتیجه این است که هر چند تکلیفاً تعلّم احکامِ واجب، از باب مقدمیّت بر انسان واجب است و لو عصی و ما تعلّم، معاقب خواهد بود که هلّا تعلّمتَ لکن اگر معصیت کرد و یاد نگرفت و در حج و عمره نماز باطل خواند نه ضرر به حج او وارد می‌شود نه دخیل در استطاعت است. بنابراین اگر محرم شد و همه اعمال را انجام داد هم از احرام خارج شده است هم حج و عمره‌اش صحیح است.

بیان چند نکته در پایان این بحث

نکته اول: معنای ضیق وقت

جمعی از فقهاء قید دیگری هم مطرح می‌کنند که نماز ملحون کافی است اگر ضیق وقت باشد یا بعضی تعبیر می‌کنند اگر تا آخر وقت صبر کند و در آخر وقت نماز ملحون بخواند کافی است، این ضیق وقت به چه معنا است؟

دو تفسیر برای ضیق وقت یا صبر تا آخر وقت در کلمات فقهاء مطرح است:

تفسیر اول: تا فوت موالات طواف و نماز

مرحوم امام در استفتائاتشان مناسک محشی[2] در پاسخ به این سؤال که: تعلم قرائت نماز یومیه لازم است خصوصا برای حج و اگر حاجی کوتاهی کرد از تعلیم و تعلم و اقدام ننمود گفته میشود همین نماز باطل کافی است یا باید نائب بگیرد؟

جواب می‌دهند اگر وقت ضیق شود به طوری که اگر بعد از طواف بخواهد نماز را یاد بگیرد موالات بین نماز و طواف فوت میشود خودش هر طور میتواند بخواند.

مرحوم امام می‌فرمایند جزئیت نماز طواف برای حج محرز نیست و الا اگر جزء باطل باشد که کل هم باطل می‌شود لذا وجوب نماز طواف وجوب تکلیفی است، فرد مبادرت کرده به طواف، دلیل داریم واجب است دنبال طواف فورا نمازش را بخواند، این وجوب قرائت نماز طواف به دنبال طواف با وجوب تعلم که یک وجوب غیری است گویا مزاحمت پیدا می‌کند، لذا می‌فرمایند آن وجوب تعلم ساقط است فوریت خواندن نماز طواف پس از طواف یک وجوب نفسی فعلی است لذا بلافاصله نمازش را بخواند و نوبت به تعلم نمی‌رسد.

پس ضیق وقت در کلام امام به این معنا است که به محض انجام دادن طواف می‌تواند نمازش را بخواند که موالات از بین نرود.

عرض می‌کنیم: اصلا این ضیق وقت در این حکم بلاوجه است زیرا مگر أدله وجوب مبادرت به نماز طواف شامل نماز باطل هم می‌شود؟ مثلا اگر کسی بعد از طواف محدث شد، مسجد الحرام شلوغ است تا برود برگردد یک ساعت طول می‌کشد، آیا می‌فرمایند طواف باطل می‌شود.

بله از نگاه ما این بود که هر چند معصیت می‌کند که نماز طواف را یاد نگرفته، خواندن این نماز طواف باطل هم هیچ ثمری ندارد و خواندن با نخواندن تفاوت ندارد برود دنبال سعی‌اش، لذا برود یاد بگیرد بعدا بیاید بخواند اما اینکه مرحوم امام می‌فرمایند اگر ضیق وقت شود و ضیق وقت را هم تفسیر میکنند به اینکه اگر برود یادبگیرد موالات بهم می‌خورد این ضیق وقت مجوز خواندن نمیشود و نماز باطل است. لذا این ضیق وقت از ایشان مقداری برای ما عجیب است.

مرحوم امام در استفتاء دیگری می‌فرمایند: [3]

سؤال: شخص محرم به احرام عمره تمتع وارد مکه شده هفت روز توقف دارد نمازهای او غلط زیاد دارد واجب است تا آخر وقت در احرام بماند نمازش را اصلاح کند سپس طواف کند یا وظیفه دیگری دارد؟

جواب می‌دهند: لازم نیست صبر کند و اگر بعد از طواف تا قبل از موالات عرفیه بین طواف و نماز نتواند غلطه های خود را درست کند به هر نحو میتواند نماز بخواند.

تفسیر دوم: تا فوت وقوف عرفات

مرحوم خوئی و جمعی از أعلام قم نگاهشان چنین است ظاهرا آقایان جزئیت نماز طواف را برای حج امر مفروغ‌عنه می‌دانند و نماز طواف را جزء حج و عمره می‌دانند، سپس می‌فرمایند اگر محرم شد به احرام عمره و طواف کرد حالا می‌خواهد نماز ملحون و باطل بخواند و امکان تعلم هم داشته اما تقصیر کرده، باید صبر کند تا ضیق وقت یعنی تا وقتی که برای رفتن به عرفات برای حج وقتش ضیق می‌شود مثلا اگر روز اول ذی الحجة با احرام وارد مکه شده باید شروع کند به یادگیری تا روز هفتم ذی الحجة و از احرام هم نمی‌تواند بیرون بیاید، اگر هم طواف کرد باطل است و تا وقتی که اگر بیشتر صبر کند به وقوف عرفات نمی‌رسد، در آن لحظه طواف کند و نائب هم بگیرد و نماز را خودش هم بخواند. پس ضیق وقت یعنی صبر کند تا وقتی که برای رفتن به عرفات وقت تنگ شود، آن زمان نماز ملحون بخواند اشکال ندارد.

مرحوم خوئی و دیگران میفرمایند اگر امکان دارد تا آخر وقت قرائت را تصحیح کند باید صبر کند.

بعض اعلام قم میگویند لازم است صبر کند مگر 9 روز در احرام بودن عسر و حرج داشته باشد.

بعض اعلام نجف حفظه الله میگویند احوط وجوبی این است که تأخیر بیاندازد تا قرائتش را تصحیح کند.

تفسیر دوم طبق مبانی‌شان صحیح است یعنی وقتی مبنا این است که صلاة طواف جزء حج است وظیفه حاجی این است که أجزاء را صحیح انجام دهد، امکان تعلّم هم دارد لذا باید صبر کند تا نماز طواف را تعلّم کند، محرم شدن هم مجوّز نمیشود که بگوییم چون محرم است جزء آخر را میتواند غلط بخواند و باطل انجام دهد لذا طبق مبنای این محققان اگر احتمال عقلائی تصحیح نماز تا آخر وقت می‌رود باید صبر کند.

اما به نظر ما:

اولا دلیل نداریم بر اینکه نماز طواف جزء حج است بلکه از قرائنی استفاده می‌شود از ملحقات طواف است، بعض روایات صحیحه هم بود که میگویند چرا در طواف وضوء لازم است به این جهت که نماز هم دارد، پس از ملحقات طواف است و واجبی ضمن حج است.

ثانیا: وقتی از أجزاء حج نبود دلیلی نداریم که بطلان آن و اخلال عمدی در آن موجب اخلال در حج و عمره شود. لذا نماز ملحون بخواند یا نماز نخواند اشکالی به حج و عمره‌اش وارد نمی‌شود.

بله وجوب تکلیفی همچنان بر عهده او هست و در ترک تصحیح قرائت معصیت کرده، هر زمان یاد گرفت اگر ممکن شد برود پشت مقام بخواند و اگر ممکن نشد در محلی که هست نماز طواف بخواند یا نائب بفرستد و نائب پشت مقام نماز طواف را انجام دهد.

دو مطلب دیگر هم باقی است:

مطلب اول: اگر جاهل بود به ملحون بودن قرائتش و نماز می‌خواند فکر هم می‌کرد صحیح است، بعد حج و عمره متوجه شد نمازش باطل است. بحثش خواهد آمد.

[1]. جلسه 90، مسلسل 1028، دوشنبه، 97.12.20.

[2]. مناسک محشی ص292

[3]. ص294 مناسک محشی: سؤال 822

******************

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

گفتیم ذیل نکته دوازدهم که بحث از قرائت در نماز طواف بود به سه نکته اشاره می‌کنیم، نکته اول گذشت.

نکته دوم: انکشاف لحن در قرائت

اگر جاهل به لحن در قرائت بود و سپس متوجه شد قرائت نمازش ملحون بوده وظیفه‌اش چیست؟

این مسأله در صلاة یومیة باید در جای خودش بحث شود که حدیث لاتعاد شامل جاهل هم می‌شود یا مختص ناسی است، و علی فرض شمول بر جاهل آیا مخصّص و مقیّدی دارد که اگر جاهل به قرائت بود و قاصر یا مقصر وجوب إعادة دارد یا حدیث لاتعاد می‌گوید إعادة ندارد. اما نسبت به خصوص صلاة طواف که محل بحث ما است مهم این است که نص خاص داریم که می‌گوید جاهل در حکم ناسی است لذا اگر کسی جاهل به احکام قرائت بود و نماز طواف را ملحون خواند که جاهل هر چند جاهل مقصر نسبت به صحت در نماز طواف در حکم ناسی است یعنی احکامی که بر نسیان صلاة طواف مترتب بود نزد همه فقهاء بر جهل به احکام صلاة طواف هم حتی بر جاهل مقصر مترتب است لذا عملش صحیح است و اگر مکه بود باید تعلّم کند و خلف مقام بخواند و اگر بعید بود مخیر است بین اینکه نماز در مکان بخواند یا نائب بگیرد پشت مقام نماز طواف بخواند و حجش صحیح است.

نکته سوم: قرائت ملحون نائب

در نکته قبل گفتیم اگر نائب، جاهل به لحن در قرائتش بوده اطلاق دلیل معتبر که می‌گفت جاهل به حکم در نماز طواف در حکم ناسی است شامل این فرد هم می‌شود لذا لو انکشف که نماز نائب ملحون بوده این جاهل در حکم ناسی است.

اما اگر بداند نمازش ملحون است باید این بحث مهم مطرح شود که نیابت معذور صحیح است یا نه؟

این مسأله را مرحوم امام اینجا بیان نکرده‌اند ما هم موکول به موضع خودش می‌کنیم فقط به دو نکته اشاره می‌کنیم:

الف: کسی توهم نکند که اگر قائل شدیم نماز طواف جزء حج نیست پس نیابت معذور اشکال ندارد چون گفته شود نائب أجزاء حج را صحیح انجام دهد کافی است هر چند نمازش هم صحیح نباشد، اینجا نمی‌توان چنین گفت زیرا این فرد نائب از منوب عنه است در کل فرائض حج چه جزء باشد چه مانند رمی جمار و نماز طواف جزء نباشد، یعنی ما هو الواجب علی الإنسان فی الحج را نائب باید متکفّل شود چه وجوب وضعی داشته باشند چه تکلیفی لذا واجب است فراغ ذمه منوب‌عنه از همه فرائض حج و مسلّما شخص عاجز عن القرائة با بطلان قرائتش نمی‌تواند تفریغ ذمه منوب‌عنه کند. اگر هم چنین نائبی عمل نیابتی انجام دهد شک داریم در فراغ ذمه منوب عنه و استصحاب بقاء اشتغال ذمه جاری است.

پس به نظر ما هیچ تفاوتی نیست بین اینکه صلاة جزء اعمال حج باشد یا نباشد، عمل نائب با قرائت ملحون مفرّغ ذمه منوب‌عنه نیست فلاتصح النیابة.

ب: بحث نیابت معذور صوری دارد که در جای خودش باید به تفصیل بررسی شود ما هم آنجا که مرحوم امام بحث نیابت را مطرح کنند بررسی می‌کنیم فقط به عناوین مطالبش اشاره می‌کنیم:

  1. آیا نیابت کسی که از ابتدا معذور بودنش روشن است در حج واجب صحیح است یا نه؟
  2. نیابت معذور به عذر طارئ چگونه است؟ نائب شد برای حج و سالم بود و آنجا مشکلی پیدا کرد که نمیتواند طواف را انجام دهد. اینجا بحثی است که ما بر خلاف جمعی از جمله مرحوم امام خواهیم گفت نیابت به عذر طارئ اشکال ندارد.
  3. آیا نیابت معذور در حج و عمره مستحب جایز است یا خیر؟
  4. آیا تبرع معذور در حج و عمره صحیح است یا نه؟ مثل نیابت از طرف حضرت حجت علیه السلام.
  5. اگر منوب‌عنه خودش در زمان حیاتش عاجز بوده از تصحیح قرائتش، آیا نیابت عاجز از او کافی است و مبرء ذمه است؟
  6. بحثی که کم مطرح شده این است که آیا نیابت در أعذار عمومی صحیح است؟ مثال: فقهاء می‌گویند ذبح باید در منی باشد، امروز برای اغلب حجاج ذبح در منی میسّر نیست و قربانگاه جدید در وادی محسّر است.

اینها مسائل ستّه ای است که در بحث نیابت معذور باید بررسی شود البته مرحوم امام علی ما ببالی مسأله نیابت را ذیل ذبح اشاره میکنند ما هم بحث را موکول می‌کنیم به همانجا.

با ذکر این نکته مطالب و احکام نماز طواف تمام شد.

الی هنا سه واجب از واجبات حج بحث شد که مباحث مهم حج هم که خیلی طولانی بود مانند احرام، طواف و نماز طواف گذشت.

واجب چهارم در حج، سعی بین صفا و مروه است که إن شاء الله بعد تعطیلات نوروز 17 فروردین خدمت دوستان خواهیم بود.

[1]. جلسه 91، مسلسل 1029، سه‌شنبه، 97.12.21.