A A A

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

فصل هجدهم: القول فی الوقوف بالمشعر الحرام

واجب سوم: وقوف در مشعر الحرام

واجب سوم از واجبات حج تمتع وقوف در مشعر الحرام است. نکات و مسائلی در وقوف به مشعر وجود دارد که ما هم به پیروی از مرحوم امام در تحریرالوسیله اینها را ذکر می‎کنیم.

نکته اول: وجوب وقوف به مشعر و دلیل آن

مرحوم امام می‎فرمایند: « يجب الوقوف بالمشعر».

توضیح این نکته این است که شکی نیست در اینکه که وقوف در مشعر الحرام (که محدوده آن بعدا اشاره می‎شود) از اجزاء و واجبات حج بلکه از ارکان است.

دلیل بر وجوب وقوف در مشعر غیر از ضرورت بین مسلمین آیات و روایات است، آیه 198 از سورۀ بقره « فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ».

روایات هم فراوان دلالت می‎کند که وقوف در مشعر از واجبات حج است آن هم به صورتی که اگر وقوف در مشعر فوت بشود حج فوت شده است. باب 25 از ابواب وقوف در مشعر ح 1 معتبرۀ حلبین (عبیدالله و عمران فرزندان علی حلبی) «18550- 1- مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ وَ عِمْرَانَ ابْنَيْ عَلِيٍّ الْحَلَبِيَّيْنِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا فَاتَتْكَ الْمُزْدَلِفَةُ فَقَدْ فَاتَكَ الْحَجُّ.». اگر وقوف در مزدلفه فوت شد حج فوت شده است و روایات دیگری که در این باب وجود دارد. این روایت را بررسی سندی کنید که آیا مشکلی دارد یا نه؟

نکته‎ای که اینجا تذکرش لازم است این است که مشهور متأخرین از مستحبات مشعر الحرام ذکر الله را می‎دانند، مستحب است ذکر الله و مستحب است دعا، به آیه کریمه که نگاه می‎کنیم «فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ» امر دال بر وجوب است، «یجب ذکر الله فی المشعر الحرام»، متأخرین اشاره‎ای به وجوب ذکر الله در مشعر الحرام ندارند.

ببینید شیخ طبرسی در مجمع البیان في تفسير القرآن، ج‏2، ص: 527 ذیل این آیه کریمه توضیحی دارند می‎فرمایند از این آیه کریمه استفاده می‎شود و آیه دلالت می‎کند وقوف به مشعر فریضه است، واجب است. ایشان می‎فرمایند ظاهر امر فاذکروالله عند المشعر الحرام دال بر وجوب است، «فقد اوجب الله الذکر فیه» و معنا ندارد وجوب ذکر در مشعر الحرام بدون وجوب کون در مشعر الحرام بعد شیخ طبرسی اینگونه تعبیر می‎کنند «کل من اوجب الذکر فیه فقد اوجب الکون فیه» لذا آیۀ کریمه از نگاه شیخ طبرسی یک مدلول مطابقی دارد که وجوب ذکر در مشعر الحرام باشد و یک مدلول التزامی دارد که اگر بعد از افاضه در مشعر ذکر واجب است معلوم می‎شود وقوف در مشعر هم واجب است.

در مقابل صاحب جواهر در جواهر الکلام ج 19 ص 80 می‏فرمایند ظاهر ارادۀ ندب است از این آیۀ کریمه و بعضی از روایاتی که صیغه امر اذکر الله عند المشعر در آنها ذکر شده است بعد می‎فرمایند ممکن است بگوییم مقصود ذکر قلبی است که ذکر قلبی هم با همان نیت وقوف حاصل می‎شود یعنی کسی که قلبا وقوف را نیت کند قربۀ الله در مشعر الحرام گویا این فرد ذکر الله قلبی هم دارد.

عرض ما این است که کلام شیخ طبرسی در مجمع البیان طبق قواعد است، صیغه امر ظهور در وجوب دارد اگر بخواهیم از این وجوب رفع ید کنیم احتیاج به صارف و قرینه داریم و باید قرینه‎ای بگوید ذکر الله واجب نیست. به روایات که مراجعه می‎کنیم ما قرینه صارفه‎ای پیدا نکردیم که این امر را از ظهورش انصراف بدهیم به رجحان و استحباب، بلکه ممکن است گفته شود که از برخی از روایات هم استفاده بشود که ذکر موضوعیت دارد در مشعر الحرام، به دو روایت اشاره می‎کنیم:

روایت اول: باب 25 از ابواب وقوف به مشعر ح 3 «18552- 3- وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَصْلَحَكَ اللَّهُ الرَّجُلُ الْأَعْجَمِيُّ وَ الْمَرْأَةُ الضَّعِيفَةُ تَكُونَانِ مَعَ الْجَمَّالِ الْأَعْرَابِيِّ- فَإِذَا أَفَاضَ بِهِمْ مِنْ عَرَفَاتٍ- مَرَّ بِهِمْ كَمَا هُمْ إِلَى مِنًى لَمْ يَنْزِلْ بِهِمْ جَمْعاً(از اسامی مشعر است)- قَالَ أَ لَيْسَ قَدْ صَلَّوْا بِهَا فَقَدْ أَجْزَأَهُمْ- قُلْتُ فَإِنْ لَمْ يُصَلُّوا بِهَا قَالَ ذَكَرُوا اللَّهَ فِيهَا- فَإِنْ كَانُوا ذَكَرُوا اللَّهَ فِيهَا فَقَدْ أَجْزَأَهُمْ».

محمد بن حکیم توثیق خاص ندارد ولی ابن عمیر و بزنطی و صفوان به سند صحیح از او روایت نقل کرده‎اند لذا می‎گوییم معتبرۀ محمد بن حکیم.

روایت دوم: باب 25 ابواب وقوف به مشعر ح 7 البته سند این روایت مشکل دارد به خاطر محمد بن سنان که ما متوفقیم. «18556- 7- وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ صَاحِبَيَّ- هَذَيْنِ جَهِلَا أَنْ يَقِفَا بِالْمُزْدَلِفَةِ- فَقَالَ يَرْجِعَانِ مَكَانَهُمَا فَيَقِفَانِ بِالْمَشْعَرِ سَاعَةً- قُلْتُ فَإِنَّهُ لَمْ يُخْبِرْهُمَا أَحَدٌ حَتَّى كَانَ الْيَوْمُ وَ قَدْ نَفَرَ النَّاسُ- قَالَ فَنَكَسَ رَأْسَهُ سَاعَةً- ثُمَّ قَالَ أَ لَيْسَا قَدْ صَلَّيَا الْغَدَاةَ بِالْمُزْدَلِفَةِ قُلْتُ بَلَى- قَالَ أَ لَيْسَ قَدْ قَنَتَا فِي صَلَاتِهِمَا قُلْتُ بَلَى- قَالَ تَمَّ حَجُّهُمَا ثُمَّ قَالَ وَ الْمَشْعَرُ مِنَ الْمُزْدَلِفَةِ- وَ الْمُزْدَلِفَةُ مِنَ الْمَشْعَرِ- وَ إِنَّمَا يَكْفِيهِمَا الْيَسِيرُ مِنَ الدُّعَاءِ.».

این دو روایت حداقل برای ذکر موضوعیت قائل است. یعنی اینگونه نیست که وقوف تنها وظیفه باشد، ذکر هم موضوعیت دارد، مهم این است که ما برای آیۀ کریمه قرینه صارفه از وجوب پیدا نکردیم. روایات ابواب وقوف در مشعر را بررسی کنید و ببینید قرینه‎ای بر حمل استحباب داریم یا نه؟

بله یکی از اعلام از مکتب قم حفظه الله (شبیری زنجانی) در مناسکشان ص 270 مسأله 792 عبارتشان این است «یکی از کارهای واجب در مشعر الحرام ذکر خداوند است و برای آن مجرد یاد خدا در قلب کافی نیست (اشاره به کلام صاحب جواهر دارند.) بلکه باید خدا را به زبان یاد کند ولی لازم نیست آن را به عنوان ذکر مشعر الحرام بگوید بلکه اگر بدون توجه به این امر نماز واجبش را بخواند کفایت می‎کند» به نظر ما ایشان توجه خوبی کرده‎اند.

نتیجه نکته اول: به نظر ما هم وجوب ذکر در مشعر الحرام با تمسک به آیه کریمه و عدم قرینه از ظهور آیه لا یخلو من قوۀ.

به کلام سید مرتضی در جمل العلم و العمل، کلام ابی الصلاح حلبی در کافی و کلام ابن براج در مهذب البارع را ببینید از کلمات این بزرگان استفاده می‏کنید یا نه هکذا محقق نراقی در مستند الشیعه ج 12 ص 246  و « و عن السيّد و الحلبي و القاضي: وجوبه، و في المفاتيح و شرحه: أنّه‌ لا يخلو من قوّة. و هو كذلك، لظاهر قوله تعالى، و ظواهر الأوامر في الأخبار.» متأخرین هم ندیدم مسأله را متعرض بشوند. کلام محقق سبزواری را هم مراجعه کنید.

نکته دوم: چند بحث در مورد مبدأ و منتهای وقوف در مشعر، رکن و واجب در وقوف در مشعر

مرحوم امام می‎فرمایند « یجب وقوف به مشعر من طلوع الفجر من یوم العید الی طلوع الشمس» در اینکه مبدأ و منتهای وقوف در مشعر چیست و آیا وجوب وقوف واحد داریم یا متعدد و رکن از این واجب چه مقدار است مباحث مهمی است که باید ذیل این نکته اشاره کنیم: چند بحث است:

بحث اول: آیا مبدأ وجوب (وقوف) از طلوع فجر است یا نه؟ مشهور قائلند که مبدأ از طلوع نیست.

بحث دوم: منتهای وقوف در مشعر آیا طلوع شمس است یا نه قبل از طلوع شمس می‎بیرون برود؟

بحث سوم: آیا غیر از اینکه از طلوع فجر تا طلوع خورشید شب عید قربان باید در مشعر باشد آیا مقداری از شبی هم واجب است در مشعر باشد یا نه واجب نیست؟ یعنی بعد از حرکت عرفات آیا واجب است بیاید در مشعر بماند و شب را بیتوته نماید یا واجب از طلوع فجر است و از اول اذان صبح وقوف کند کافی است؟ (مرحوم امام می‎فرمایند احوط این است که شب هم بیاید در مشعر وقوف کند.)

بحث چهارم: مشعر الحرام گفته می‎شود یک واجب دارد که از طلوع فجر تا طلوع شمس است و یک رکن دارد مسمای رکن، حالا آیا این رکن در هر وقت از شب در مشعر بود رکن محقق شده است، مثلا ساعت 9 شب چند لحظه در مشعر وقوف کرد و بعد رفت به منا، یا نه رکن وقوف در مشعر بعد از طلوع فجر است و قبل از طلوع فجر برای شخص مختار فائده ندارد.

ذیل نکته دوم که مبدأ و منتهای وقوف و تعدد وقوف و مسمای رکن ما به این مباحث خواهیم پرداخت.

 

[1]. جلسه 27، مسلسل 1071، ‌شنبه‌،98.08.25

*********************

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

نکته دوم: مبدأ وقوف به مشعر الحرام از چه زمانی است؟

مشهور قائلند مبدأ وقوف به مشعر الحرام از طلوع فجر است، در مقابل مشهور صاحب جواهر وجوب استیعاب وقوف را از طلوع فجر تا طلوع شمس مورد اشکال قرار می‎دهند. به عبارت دیگر نه مبدأ را قبول دارند طلوع فجر است و نه منتها را قبول دارند که طلوع شمس است. ما ابتدا بحث مبدأ را بررسی می‎کنیم.

قائلین به لزوم وقوف از طلوع فجر دو دلیل دارند:

دلیل اول: صحیحه معاویۀ بن عمار در باب 11 ابواب وقوف به مشعر ح 1 «18489- 1- مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى وَ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَصْبِحْ عَلَى طُهْرٍ بَعْدَ مَا تُصَلِّي الْفَجْرَ- فَقِفْ إِنْ شِئْتَ قَرِيباً مِنَ الْجَبَلِ وَ إِنْ شِئْتَ حَيْثُ شِئْتَ- فَإِذَا وَقَفْتَ فَاحْمَدِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَثْنِ عَلَيْهِ- وَ اذْكُرْ مِنْ آلَائِهِ وَ بَلَائِهِ مَا قَدَرْتَ عَلَيْهِ- وَ صَلِّ عَلَى النَّبِيِّ ص ثُمَّ لْيَكُنْ مِنْ قَوْلِكَ- اللَّهُمَّ رَبَّ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ فُكَّ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ- وَ أَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلَالِ- وَ ادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ- اللَّهُمَّ‌ أَنْتَ خَيْرُ مَطْلُوبٍ إِلَيْهِ- وَ خَيْرُ مَدْعُوٍّ وَ خَيْرُ مَسْئُولٍ وَ لِكُلِّ وَافِدٍ جَائِزَةٌ- فَاجْعَلْ جَائِزَتِي فِي مَوْطِنِي هَذَا أَنْ تُقِيلَنِي عَثْرَتِي- وَ تَقْبَلَ مَعْذِرَتِي وَ أَنْ تَجَاوَزَ عَنْ خَطِيئَتِي- ثُمَّ اجْعَلِ التَّقْوَى مِنَ الدُّنْيَا زَادِي ثُمَّ أَفِضْ- حَيْثُ يُشْرِقُ لَكَ ثَبِيرٌ وَ تَرَى الْإِبِلُ مَوَاضِعَ أَخْفَافِهَا.». سر بسته آقایان می‎گویند از این روایت استفاده می‎شود لازم است انسان صبح را در مشعر باشد، لزوم اصباح در مشعر، لذا تأخیر از طلوع فجر جایز نیست.

صاحب جواهر اشکال می‎فرمایند که روایت ابدا در مقام بیان این نیست که اصباح باید در مشعر باشد و وقوف عند طلوع شمس واجب است، بلکه روایت در مقام بیان این است که در چه مکانی باید وقوف کنی و کجا وقوف مجزی است بلکه ظاهر روایت این است که اصباح و صلاۀ فجر قبل از وقوف است، روایت می‎گوید « أَصْبِحْ عَلَى طُهْرٍ بَعْدَ مَا تُصَلِّي الْفَجْرَ- فَقِفْ إِنْ شِئْتَ قَرِيباً مِنَ الْجَبَلِ وَ إِنْ شِئْتَ حَيْثُ شِئْتَ» پس این حدیث دلالت ندارد بر اینکه از لحظه طلوع فجر باید انسان در مشعر وقوف کند.

در مقابل ایشان جمعی از فقهاء از جمله مرحوم خوئی در المعتمد فی شرح العروه ج 5، ص 165 دلالت این صحیحه را بر اینکه مبدأ وقوف طلوع فجر است و منتها طلوع شمس است قبول دارند و تنها دلیلشان همین روایت است. نسبت به مبدأ بیانشان این است که مفروض در روایت این است که فضای روایت می‎خواهد وقوف به مشعر را بیان کند گویا روایت اینگونه است در مشعر چه کنیم؟ امام می‌فرمایند «أَصْبِحْ عَلَى طُهْرٍ بَعْدَ مَا تُصَلِّي الْفَجْرَ» در مشعر وقتی نماز صبح را خواندی باز هم صبح کن با طهارت، با طهارت باش. ایشان می‎فرمایند لذا ظاهر صحیحه دلالت می‎کند دو حکم واجب است یکی اصباح فی المشعر و دیگری کون الاصباح مع الطهاره، می‎فرمایند نسبت به وجوب طهارت در مشعر از ظاهر دلیل رفع ید می‎کنیم به خاطر سایر ادله، ما روایاتی داریم که می‎گوید در اعمال حج به جز طواف و نماز طواف طهارت شرط نیست آن روایات قرینه می‎شود که طهارت در مشعر واجب نیست و مستحب است ولی صبح در مشعر بودن واجب است لذا می‎فرمایند واجب است که وقوف مقارن با طلوع فجر باشد.

عرض می‎کنیم به نظر ما حق با صاحب جواهر است و دلالت این روایت بر اینکه واجب است صبح و طلوع فجر انسان در مشعر باشد، از این حدیث استفاده نمی‎شود، وجه آن این است که اینکه مرحوم خوئی فرموده‎اند مفروض این است که اصباح فی المشعر است، این از کجا مفروض این است؟ چگونه ایشان این را استفاده کردند؟ صحیحه معاویۀ بن عمار می‎گوید « أَصْبِحْ عَلَى طُهْرٍ بَعْدَ مَا تُصَلِّي الْفَجْرَ» وقتی نماز صبح را خواندی با طهارت باش و هر جا دلت خواست وقوف کن، سؤال سائل هم نیست، اگر سؤال می‎بود که وظیفه ما در مشعر چیست؟ و امام می‎فرمودند اصبح علی طهر ما می‎گفتیم فضای مشعر است.

علاوه بر آن اصبح علی طهر اسناد واحد است، مرحوم خوئی استعمال لفظ در اکثر از معنا را در بسیاری موارد ایشان قبول ندارند و قائل به استحاله هستند و اینجا یک اسناد بیشتر نیست ایشان می‎فرمایند اصبح حمل بر وجوب می‎شود و بودن علی طهر حمل بر استحباب می‎شود، اگر اصبح و کن علی طهر می‎بود این کلام ایشان قابل گفتن بود ولی یک اسناد است اصبح علی طهر.

نتیجه: این دلیل اول که دلیل عمده قائلین به این است که مبدأ وقوف طلوع فجر است چنانچه صاحب جواهر می‏فرمایند این دلیل ناهض به این معنا نیست.

دلیل دوم: این دلیل را که متأخرین از جمله بعضی از تلامذه مرحوم امام در کتاب الحج فی الشریعۀ الاسلامیه الغراء[2] ج 4 ص 395  به این دلیل تمسک کرده‎اند، دلیل این است که فرموده‎اند مفهوم روایاتی که دلالت می‎کند « لا بأس أن يفيض الرجل بليل إذا كان خائفا » مفهوم این روایت می‎گوید در حال اختیار باید مبدأ وقوف طلوع فجر باشد، ایشان می‏فرمایند روایاتی داریم به این مضامین که پیامبر زنان و بچه‎ها را اجازه دادند شب از مشعر افاضه کنند یا روایت دیگری که خواندیم که می‎گوید مرد اگر از ازدحام جمعیت بترسد می‎تواند شب از عرفات افاضه کند و به منا برود، ایشان می‏فرمایند مفهوم این روایات این است که دیگران حق افاضه در شب ندارند باید در مشعر بمانند تا طلوع فجر. لذا روایات می‏گوید مبدأ وقوف طلوع فجر است.[3]

لاینقضی تعجبی از این محقق اولا: مفهوم این روایات نباید مفهوم اصطلاحی باشد بگوییم مفهوم یعنی ما یفهم منه از این روایات می‏فهمیم که مبدأ وقوف برای دیگران طلوع فجر است، این عجیب است از ایشان، چگونه از این روایات این را می‎فهمیم؟ این روایات می‌گوید ذوی الاعذار از جمله زنان و بچه‌ها شب افاضه کنند روایات دیگری هم داریم که می‎گویند دیگران طلوع شمس افاضه کنند یعنی منتهای افاضه اما اینکه دیگران حتما باید تا طلوع شمس در مشعر باشند از کجا این روایات استفاده می‎شود؟ اگر کسی بعد از نماز صبح وارد مشعر شد و بعد از طلوع شمس از مشعر افاضه کرد صدق می‌کند افاضه لیل نکرده با اینکه طلوع فجر در مشعر نبوده است لذا دقت کنید این دلیل دوم هم به نظر ما وافی به مقصود نیست و دلیل دیگری بر اینکه واجب است مبدأ وقوف طلوع فجر است نداریم لذا چنانچه صاحب جواهر فرموده‎اند مبدأ وقوف طولع فجر باشد دلیل نداریم. این از حیث مبدأ

نکته سوم: از حیث منتها تا چه زمان انسان باید وقوف کند در مشعر الحرام؟

مشهور فرموده‎اند تا طلوع شمس باید در مشعر بماند، قبل از طلوع شمس حق ندارد از مشعر بیرون برود. دلیل بر این مدعا ذیل همین صحیحه معاویۀ بن عمار است، « ثُمَّ أَفِضْ حین- یا در بعضی از نسخ حَيْثُ يُشْرِقُ لَكَ ثَبِيرٌ وَ تَرَى الْإِبِلُ مَوَاضِعَ أَخْفَافِهَا.» سپس از مشعر کوچ کن وقتی که ثبیر نورانی شود، یک کوهی است بین مکه و منا که اسمش ثبیر است در قبال کوه حراست، مشهور می‎گویند اشرق لک ثبیر کنایه از طلوع خورشید است. لذا مرحوم خوئی، مرحوم امام، مرحوم حکیم و مشهور می‎گویند حاجی تا طلوع خورشید باید در مشعر باشد.

صاحب جواهر در منتها هم اشکال دارند. البته ما اشکال ایشان را در مبدأ قبول کردیم ولی در منتها قبول نداریم. در جواهر الکلام ج 19 ص 76 می‎فرمایند این تعبیر «یشرق لک ثبیر» کنایه از روشن شدن هوا است که روشن شدن هوا و دیدن کوه ثبیر اعم از طلوع شمس است، گاهی نیم ساعت قبل از طلوع شمس هوا روشن است، اشرق ثبیر یعنی وقتی هوا روشن شود و قرینه بر این معنا ذیل روایت است «وَ تَرَى الْإِبِلُ مَوَاضِعَ أَخْفَافِهَا.» شترها جای پایشان را ببینند و ببینند از کجا رفت و آمد می‎کنند. و این ذیل قرینه است که ثبیر قبل از طلوع خورشید است، لذا قبل از طلوع شمس هم وقتی هوا روشن شود روایت می‎گوید انسان می‎تواند از مشعر الحرام انسان کوچ کند.

این برداشت صاحب جواهر در بحث منتها از حدیث درست نیست که خواهد آمد.

[1]. جلسه 28، مسلسل 1072، ‌یک‌شنبه‌، 98.08.26

[2]. از آیة الله سبحانی

[3] . الحج في الشريعة الإسلامية الغراء؛ ج‌4، ص: 395: «2. النصوص الواردة في الترخيص للنساء و الضعفاء و الخائفين و غيرهم من المعذورين في الإفاضة قبل الفجر، فإنّها ظاهرة في اختصاص الرخصة بهم لا غير. ففي مرسل جميل، عن بعض أصحابنا، عن أحدهما عليهما السّلام قال: «لا بأس أن يفيض الرجل بليل إذا كان خائفا». و قد تضافر هذا المضمون في الروايات التي عقد لها صاحب الوسائل بابا، و وجه الدلالة انّ تجويز الإفاضة بالليل كناية عن خروجهنّ قبل طلوع الفجر، فيدلّ على وجوب الوقوف في المشعر من الفجر. و هذا يدلّ على أنّ الإفاضة بالليل تختصّ بهم، و أمّا غيرهم فلا يجوز لهم الخروج ليلا، أي قبل الفجر.».

*********************

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

ادامه بحث منتهای زمانی وقوف در مشعر الحرام

کلام در این بود که منتهای وقوف در مشعر الحرام طلوع شمس است یا نه قبل از طلوع هم می‎تواند از مشعر بیرون برود؟ مشهور فرمودند منتها طلوع شمس است و قبل از طلوع حق ندارد از مشعر بیرون برود، تمسک کردند به ذیل صحیحه معاویۀ بن عمار که مضمونش این بود «ثم افض حین یا حیث یشرق لک ثبیر»، مشهور گفتند اشراق ثبیر کنایه از طلوع خورشید است.

صاحب جواهر اشکال کردند و فرمودند «یشرق لک ثبیر» معنایش این است افاضه از مشعر وقتی که هوا روشن شده است و ثبیر دیده می‎شود لذا قبل از طلوع خورشید هم این روایت می‎گوید می‎شود از مشعر به سمت منا افاضه کرد.

عرض می‎کنیم که این برداشت صاحب جواهر از این جمله در حدیث قابل قبول نیست وجهش این است که در اصول به مناسبت در بحث اجتهاد و تقلید اشاره شده است که اگر یک جمله‎ای در یک زبان کنایه شد و مثل شد برای یک معنای خاصی، ظهور ثانوی پیدا می‎کند در این معنای خاص و دیگر معنای لغوی و کلمه به کلمه آن جمله مهجور می‎شود و متروک می‎شود لذا جمله را حمل می‎کنیم بر همان ظهور ثانوی و همان معنای کنائی و بر همان مدلول التزامی بدون مدلول مطابقی.

در ما نحن فیه مراجعه کنید به کتب امثال از جمله مجمع الامثال میدانی[2]  انبوه گزارشها در زبان عربی هست که اشرق ثبیر کما نغیر یک مثال عربی است و اشرق ثبیر به معنای اینکه کوه روشن شد نیست، اشرق ثبیر کنایه است از طلوع خورشید، لذا با وجود این ظهور ثانوی در جمله اشرق ثبیر حمل آن بر معنای مهجور لغوی، حمل لفظ بر خلاف ظاهر است. اگر کسی در این نکته تشکیک کند مثلا فرض کنید بگوید ظهور ثانوی قوی را ما قبول نداریم، مخصوصا به قرینۀ «و تری الابل مواضع اخفافها»، عرض می‎کنیم دلیل اطمینانی داریم که اشرق ثبیر یشرق ثبیر در این روایت معنای کنائی آن مراد است نه معنای حقیقی آن.

دلیل ما حدیث پنجم از باب 15 از ابواب وقوف در مشعر است، البته در نقل وسائل الشیعه شاید اشتباهی شده است. روایت این است « 18502- 5-  وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْأَسَدِيِّ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ثُمَّ أَفِضْ حَيْثُ يُشْرِفُ (تهذیب الحکام: حِينَ يُشْرِقُ ) لَكَ ثَبِيرٌ- وَ تَرَى الْإِبِلُ مَوَاضِعَ أَخْفَافِهَا- قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع كَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ- أَشْرِفْ ثَبِيرُ (تهذیب الاحکام: أَشْرِقْ ثَبِيرُ يَعنُونَ الشَّمْسَ)كَيْمَا نُغِيرَ- وَ إِنَّمَا أَفَاضَ رَسُولُ اللَّهِ ص خِلَافَ أَهْلِ الْجَاهِلِيَّةِ- كَانُوا يُفِيضُونَ بِإِيجَافِ الْخَيْلِ وَ إِيضَاعِ الْإِبِلِ- فَأَفَاضَ رَسُولُ اللَّهِ ص خِلَافَ ذَلِكَ- بِالسَّكِينَةِ وَ الْوَقَارِ وَ الدَّعَةِ- فَأَفِضْ بِذِكْرِ اللَّهِ وَ الِاسْتِغْفَارِ وَ حَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ الْحَدِيثَ».

البته در نسخۀ وسائل الشیعه یعنون الشمس نیست ولی در نسخه تهذیب هست[3]، این روایت که سندش هم معتبر است، ابراهیم الاسدی در این حدیث یا مراد ابراهیم بن صالح الانماطی است که ثقه است و مرحوم خوئی قائلند یا علی الاصح مراد ابراهیم بن ابی بکر بن ابی سمال است که ما معتقدیم و او هم ثقه است. روایت سندا معتبر است. امام صادق علیه السلام پس از اینکه می‎فرمایند «ثم افض حیث یشرق لک ثبیر و تری الابل مواضع اخفافها» بعد اشاره می‎کنند و می‎خواهند تصریح کنند که این مثل عربی است «کان اهل الجاهلیه یقولون اشرق ثبیر» مقصودشان یعنی خورشید و این مثلی بوده در حج هم بوده در زمان جاهلیت.

بنابراین به وضوح این روایت بر خلاف نظر صاحب جواهر دلالت می‎کند که افاضه حیث ما یشرق ثبیر یعنی حیث ما یطلع الشمس.

تا اینجا صحیحه معاویۀ بن عمار دلالت می‎کند منتهای وقوف در مشعر طلوع شمس است. کلام در این است که آیا این صحیحه معارض دارد یا نه؟ که باید بررسی کنیم.

ما طائفه‎ای از روایات داریم که گفته شده است اینها با مدلول صحیحه معاویۀ بن عمار معارض هستند.

روایت اول: معتبرۀ اسحاق بن عمار باب 15 ابواب وقوف مشعر ح 1 «18498- 1- مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا إِبْرَاهِيمَ ع أَيُّ سَاعَةٍ أَحَبُّ إِلَيْكَ- أَنْ أُفِيضَ مِنْ جَمْعٍ قَالَ قَبْلَ أَنْ تَطْلُعَ الشَّمْسُ بِقَلِيلٍ- فَهُوَ أَحَبُّ السَّاعَاتِ إِلَيَّ- قُلْتُ فَإِنْ مَكَثْنَا حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ قَالَ لَا بَأْسَ.».

راوی می‎گوید از امام هفتم علیه السلام سؤال کردم چه ساعتی بهتر است به نظر شما من از مشعر افاضه کنم؟ «قال قبل ان تطلع الشمس بقلیل»، این بهترین ساعت برای افاضه است.

مضمون این روایت می‎گوید افاضه قبل از طلوع خورشید جایز است بلکه مستحب هم هست، صحیحه معاویۀ بن عمار می‎گفت افاضه قبل از طلوع خورشید جایز نیست.

روایت دوم: مؤید این طائفه دوم مرسله علی بن مهزیار است «18501- 4- وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: يَنْبَغِي لِلْإِمَامِ أَنْ يَقِفَ بِجَمْعٍ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ- وَ سَائِرُ النَّاسِ إِنْ شَاءُوا عَجَّلُوا وَ إِنْ شَاءُوا أَخَّرُوا.» امیر الحاج باید تا طلوع خورشید در مشعر بماند و دیگران می‎توانند زودتر و یا دیرتر خارج شوند.

روایت سوم: که باز به نظر ما بر همین معنا دلالت می‎کند صحیحه هشام بن حکم باب 15 ابواب مشعر ح 2  است«18499- 2- وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَا تُجَاوِزْ وَادِيَ مُحَسِّرٍ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ.». زمین مشعر به طرف منا که حرکت می‎کنیم نهایت مشعر متصل به منا نیست یک مسیل و یک رودخانه‎ای فاصله بین مشعر و منا است که به آن می‎گویند وادی محسر، وادی محسر هم عرضش مختلف است از صد قدم تا بیشتر، در این روایت امام صادق علیه السلام می‎فرمایند از وادی محسر نگذرید تا خورشید طلوع نکرده است، معلوم می‎شود قبل از طلوع خورشید می‎توانیم از مشعر خارج شویم و به وادی محسر بیاییم یعنی قبل از طلوع از مشعر می‎توانیم بیاییم داخل وادی محسر ولی تا خورشید طلوع نکرده است وارد منا نشویم.

این سه روایت معارض با طائفه اول است. طائفه اول می‎گفت «افض حین یطلع الشمس» از مشعر برو بیرون وقتی خورشید طلوع کرد. طائفه دوم می‎گوید قبل از طلوع خورشید می‎شود از مشعر افاضه کرد بلکه افاضه از مشعر مستحب است. تعارض شکل گرفت.

مرحوم خوئی در المعتمد فی شرح المناسک ج 5، ص 67 به بعد و به تبع ایشان جمعی از تلامذه‏ی ایشان و برخی از اتباع مدرسه قم بین این دو طائفه جمع می‎کنند به این صورت که می‎فرمایند طائفه دوم که می‎گوید افاضه از مشعر بهتر این است که قبل از طلوع خورشید باشد معنای افاضه از مشعر نه بیرون رفتن از مشعر است معنایش این است که شروع کن به رفتن، یعنی سیر و شروع در مشعر ولی داخل مشعر، ولی طائفه اول که می‎گوید «افض حتی تطلع الشمس» آنجا افاضه یعنی از مشعر بیرون برو وقتی خورشید طلوع کرد. با این وجه جمع تعارض برطرف شد.

واقعا من تعجب می‎کنم، چه قرینه‎ای بر این جمع وجود دارد؟ این جمع تبرعی است.

مرحوم خوئی در صحیحه هشام مطلب اعجبی دارند، ایشان می‎فرمایند صحیحه هشام «لا تجاوز وادی محسر حتی تطلع الشمس» معنای لاتجاوز این نیست که از وادی محسر نگذر تا طلوع شمس، معنایش این است که قدم نگذار در وادی محسر، این روایت جزء طائفه اول شد، یعنی حق نداری از مشعر پا را در وادی محسر بگذاری مگر بعد از طلوع خورشید. [4]

این هم عجیب در عجیب است، آیا این در ادب عربی به کار می‎رود!؟

تا اینجا نتیجه این شد جمعی که مرحوم خوئی و ابتاع ایشان نسبت به این دو طائفه روایت دارند یک جمع تبرعی است و به نظر ما لاشاهد علیه.

تحریر الوسیله را نگاه کنید و ببینید مرحوم امام چگونه جمع می‎کنند تا بررسی کنیم.[5]

 

[1]. جلسه 29، مسلسل 1073، ‌دوشنبه‌، 98.08.27

[2] . (در چاپ آستان قدس ج1، ص376، در چاپ دار المعرفه بیروت ج1، ص362: 1942- أَشْرِقْ ثَبِيرُ، كَيْمَا نُغِيرُ. أشرق: أي ادخُلْ يائبير في الشروق كي نسرع للنحر، يقال: أغار فلان إغارة الثَّعْلَب، أي أسرع، قال عمر رضي الله عنه: إن المشركين كانوا يقوون "أشرق ثبير كيما نغير"وكانوا لا يُفِيضُون حتى تطلع الشمس. يضرب في الإسراع والعَجَلَة.)

[3] .  تهذيب الأحكام، ج‌5، ص: 192‌: 637- 14- مُوسَى بْنُ الْقَاسِمِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْأَسَدِيِّ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ثُمَّ أَفِضْ حِينَ يُشْرِقُ لَكَ ثَبِيرٌ وَ تَرَى الْإِبِلُ مَوَاضِعَ أَخْفَافِهَا قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع كَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ أَشْرِقْ ثَبِيرُ يَعْنُونَ الشَّمْسَ كَيْمَا نُغِيرَ وَ إِنَّمَا أَفَاضَ رَسُولُ اللَّهِ ص خِلَافَ أَهْلِ الْجَاهِلِيَّةِ كَانُوا يُفِيضُونَ بِإِيجَافِ الْخَيْلِ وَ إِيضَاعِ الْإِبِلِ فَأَفَاضَ رَسُولُ اللَّهِ ص خِلَافَ ذَلِكَ بِالسَّكِينَةِ وَ الْوَقَارِ وَ الدَّعَةِ فَأَفِضْ بِذِكْرِ اللَّهِ وَ الِاسْتِغْفَارِ وَ حَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ فَإِذَا مَرَرْتَ بِوَادِي مُحَسِّرٍ وَ هُوَ وَادٍ عَظِيمٌ بَيْنَ جَمْعٍ وَ مِنًى وَ هُوَ إِلَى مِنًى أَقْرَبُ فَاسْعَ فِيهِ حَتَّى تُجَاوِزَهُ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص حَرَّكَ نَاقَتَهُ وَ هُوَ يَقُولُ اللَّهُمَّ سَلِّمْ عَهْدِي وَ اقْبَلْ تَوْبَتِي وَ أَجِبْ دَعْوَتِي وَ اخْلُفْنِي فِيمَنْ تَرَكْتُ بَعْدِي.

[4] . المعتمد فی شرح المناسک ج 5، ص 167:« و ما جاء في صحيح هشام بن حكم عن أبي عبد اللّه (ع) قال: لا تتجاوز وادي محسر حتى تطلع الشمس. فالمراد بهذا النص عدم الدخول في وادي محسر و حدوده حتى تطلع الشمس و عدم التجاوز و عدم التعدي بالدخول في أول الوادي فبطبيعة الحال لا بد ان يبقى في المزدلفة إلى طلوع الشمس فقبل طلوع الشمس ليس له الدخول في وادي محسر، و عدم جواز الخروج عن وادي محسر إلى منى قبل طلوع الشمس و إلا لو كان المراد ذلك لقال لا تدخل منى حتى تطلع الشمس. و الحاصل: المنهي هو الدخول في وادي محسر قبل طلوع الشمس.».

[5] . تحریرالوسیله: «و يستحب الإفاضة من المشعر قبل طلوع‌ الشمس بنحو لا يتجاوز عن وادي محسّر، و لو جاوزه عصى و لا كفارة عليه، و الأحوط الإفاضة بنحو لا يصل قبل طلوع الشمس إلى وادي محسّر».

مناسك حج (امام خمينى)؛ ص: 245

مسألۀ 4- اقوى جواز كوچ كردن، بلكه استحباب آن است كمى قبل از طلوع آفتاب، به نحوى كه قبل از طلوع آفتاب از وادى «محسّر» تجاوز نكند و اگر تجاوز كرد گناهكار است ولى كفاره بر او نيست، و احتياط آن است كه وقتى حركت كند كه قبل از طلوع آفتاب وارد وادى محسّر نشود.

********************

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

بیان یک نکته در مورد وجه جمع مرحوم خوئی

عرض شد که نسبت به منتهای وقوف در مشعر الحرام دو طائفه روایت متعارض داریم. یک طائفه می‎گوید افاضه وقت طلوع باید باشد لذا قبل از طلوع نمی‎شود افاضه کرد، طائفه دوم می‎گوید قبل از طلوع شمس افاضه راجح و مستحب و محبوب است. بین این دو طائفه چگونه جمع کنیم. وجه جمع مرحوم خوئی ذکر شد و نقد شد.

یک نکته از بیان دیروز، ما در مورد صحیحه هشام بن حکم «18499- 2- وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَا تُجَاوِزْ وَادِيَ مُحَسِّرٍ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ.» بر خلاف مرحوم خوئی گفتیم این روایت مربوط به طائفه دوم است ولی روایات دیگر را در این باب مراجعه کردیم، به نظر ما مطلب مرحوم خوئی درست است، یعنی قرینه داریم «لاتجاوز وادی محسر حتی تطلع الشمس» یعنی وارد وادی محسر نشو تا خورشید طلوع نکرده است.

قرینه این است ما روایات دیگری داریم به همین مضمون که مطمئنا لاتجاوز معنایش این است که وارد نشو نه اینکه از این منطقه خارج نشو، مثلا در باب 8 ابواب وقوف در مشعر «18480- 3- مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ وَ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: وَ لَا تُجَاوِزِ الْحِيَاضَ لَيْلَةَ الْمُزْدَلِفَةِ.» در محدوده مشعر به تفصیل بحث خواهیم کرد. حیاض حوض‌های آبی بوده که برای مشعر آب ذخیره می‌کردند، روایت می‌گوید وارد منطقه حیاض نشو نه اینکه خارج نشو از این منطقه.

روایت دیگری داریم «فاسع فیه الی منی فتجاوزها»، برو به سمت منی و وارد منی بشو. [2]

لذا به حکم این قرائن صحیحه هشام بن حکم می‎شود جزء طائفه اول است و معنایش این است که وارد وادی محسر نشو مگر اینکه خورشید طلوع کند، که طائفه اول هم همین مطلب را می‎گفت.

وجه جمع دوم: تقدیم طائفه دوم بر طائفه اول به خاطر نص بودن

وجه جمع دوم: این وجه را مرحوم فیاض در تعالیق مبسوطه ج 10 ص 459 بیان می‎کنند، می‎فرمایند بین دو طائفه تعارض است، طائفه دوم که می‎گوید قبل از طلوع جایز و محبوب است از مشعر بیرون بروید، نص در این معناست، امام علیه السلام می‎فرمایند «احب الساعات الیّ الافاضه قبل طلوع الشمس بقلیل» این نص در این است که جایز بلکه راجح است.

طائفه اول که می‌گوید قبل از طلوع حق نداری بیرون بروی و تا طلوع باید بایستی، ظهور اطلاقی دارد در وقوف در مشعر تا طلوع شمس، چون صیغۀ امر به کار رفته است «ثم افض یشرق لک ثبیر» افاضه باید وقت طلوع باشد مفهومش این است که یعنی قبل از طلوع افاضه جایز نیست، این ظهور در وجوب را به اطلاق و مقدمات حکمت می‎فهمیم. چون مرحوم خوئی و اتباعشان معتقدند صیغه امر وضع شده برای نسبت طلبیه و ظهورش در وجوب به اطلاق و مقدمات حکمت است. لذا می‌فرمایند طائفه دوم نص در استحباب افاضه قبل از طلوع است و طائفه اول که واجب است تا طلوع بمانی، ظهور اطلاقی است، وقتی نص و ظاهر تعارض کردند نص بر ظاهر مقدم است. لذا ایشان می‎فرمایند که مستحب است حاجی قبل از طلوع خورشید از مشعر بیرون برود.

طبق این نظریه یک سؤال مطرح می‏شود که روایت طائفه دوم معتبره ابی ابراهیم می‎گوید قبل از طلوع خورشید به قلیلی مستحب است از مشعر بیرون بروی، این قلیل یعنی چه و چه مقدار؟

آقایان می‎گویند صحیحه هشام بن حکم این قلیل را تفسیر می‎کند، لاتجاوز وادی محسر حتی تطلع الشمس، صحیحه را اینگونه معنا می‎کنند از وادی محسر بیرون نرو تا خورشید طلوع نکرده است، می‎گویند جمع بین روایات این نتیجه را می‎دهد به صورتی قبل از طلوع از مشعر بیرون برو که قبل از طلوع آفتاب وارد منا نشوی.

نکته مد نظر این است که می‎گویند عرض وادی محسر فرض کنید صد یا صد و پنجاه متر است می‎گویند قبل از طلوع داخل وادی بشو ولی به صورتی مسیر را طی کن که بعد از طلوع وارد منا شوی.

به نظر ما نظر مرحوم امام همین نظر مرحوم فیاض است چون از یک طرف فتوا می‎دهند مستحب است افاضه از مشعر قبل از طلوع شمس البته به وادی محسر برود ولی وارد منا نشود. مرحوم امام به طائفه دوم عمل می‎کنند و به طائفه اول عمل نمی‎کنند. شاید به جهت همین کلام محقق فیاض باشد.

عرض می‎کنیم که این وجه دوم از نظر فنی شاید قابل قبول باشد اما به شرطی که وجه جمع دیگری مقدم بر این وجه از نظر فنی تصور نشود.

وجه جمع سوم: نظر مختار در حمل روایات طائفه دوم بر تقیه و عمل به طائفه اول

به نظر ما ممکن است وجه سومی در نگاه به این روایات مطرح شود که اگر تثبیت شود نوبت به وجه اول و وجه دوم نمی‎رسد.

بیان مطلب: می‎توان ادعا کرد روایات طائفه دوم که قبل از طلوع شمس رفتن مستحب است، حمل بر تقیه شود. تمام مذاهب اهل سنت از صحابه و تابعین و تابع تابعین تا زمان مذاهب چهارگانه همۀ آنها قائلند که افاضه از مشعر به منا قبل از طلوع شمس مستحب است و تعلیل می‎کنند به روایتی از خلیفۀ دوم که او گفته است مشرکین در زمان جاهلیت در مشعر می‎ایستادند تا خورشید طلوع می‎کرد و می‎گفتند «اشرق ثبیر کیما نغیر» ولی گزارشگری می‎کنند که پیامبر اسلام زودتر از طلوع خورشید از مشعر افاضه کردند تا مثل مشکرین زمان جاهلیت عمل نکرده باشند.

مغنی ابن قدامه ج 2 ص 443 را ببینید «لا نعلم خلافا فی ان السنۀ الدفع قبل طلوع الشمس» اجماعی است که سنت است قبل از طلوع شمس از مشعر انسان بیرون برود. المجموع نووی ج 8 ص 125، شرح کبیر ج 2 ص 45، محلی ابن حزم ج 7 ص 115 ببینید.

در مقابل تمام طوائف اهل سنت در روایات معتبر شیعه حتی روایات غیر معتبر گزارشگری نشده است که پیامبر قبل از طلوع خورشید از مشعر افاضه کرده باشند بلکه برخی از روایات وقتی حج حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام را گزارشگری می‎کنند به وضوح می‎گویند حضرت آدم وقت طلوع در مشعر بود «14664- 21- وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَلَانِسِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ أَنَّ اللَّهَ بَعَثَ جَبْرَئِيلَ إِلَى آدَمَ فَقَالَ- السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا آدَمُ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَنِي إِلَيْكَ- لِأُعَلِّمَكَ الْمَنَاسِكَ... فَفَعَلَ ذَلِكَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى جَمْعٍ.... وَ أَمَرَهُ إِذَا طَلَعَتِ الشَّمْسُ أَنْ يَعْتَرِفَ بِذَنْبِهِ سَبْعَ مَرَّاتٍ- وَ يَسْأَلَ اللَّهَ تَعَالَى التَّوْبَةَ وَ الْمَغْفِرَةَ سَبْعَ مَرَّاتٍ- فَفَعَلَ ذَلِكَ آدَمُ كَمَا أَمَرَهُ جَبْرَئِيلُ- ... ثُمَّ أَفَاضَ مِنْ جَمْعٍ إِلَى مِنًى فَبَلَغَ مِنًى ضُحًى ...» بعد از طلوع از مشعر به منا افاضه کرد.

جالب است که روایت معتبر ابراهیم الاسدی باب 15 ح 5 که دیروز اشاره کردیم.« 18502- 5-  وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْأَسَدِيِّ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ثُمَّ أَفِضْ حَيْثُ يُشْرِفُ (تهذیب الحکام: حِينَ يُشْرِقُ ) لَكَ ثَبِيرٌ- وَ تَرَى الْإِبِلُ مَوَاضِعَ أَخْفَافِهَا- قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع كَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ- أَشْرِفْ ثَبِيرُ (تهذیب الاحکام: أَشْرِقْ ثَبِيرُ يَعنُونَ الشَّمْسَ)كَيْمَا نُغِيرَ- وَ إِنَّمَا أَفَاضَ رَسُولُ اللَّهِ ص خِلَافَ أَهْلِ الْجَاهِلِيَّةِ- كَانُوا يُفِيضُونَ بِإِيجَافِ الْخَيْلِ وَ إِيضَاعِ الْإِبِلِ- فَأَفَاضَ رَسُولُ اللَّهِ ص خِلَافَ ذَلِكَ- بِالسَّكِينَةِ وَ الْوَقَارِ وَ الدَّعَةِ- فَأَفِضْ بِذِكْرِ اللَّهِ وَ الِاسْتِغْفَارِ وَ حَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ الْحَدِيثَ ».

امام گزارشگری می‎کنند می‎فرمایند زمان جاهلیت می‎گفتند «اشرق ثبیر کیما نغیر» و آنها به سرعت به طرف منا می‎رفتند، ایجاف خیل و ایضاع ابل بود، پیامبر با آنها مخالفت کرد فاض خلاف ذلک بالسکینۀ و الوقار، ندارد قبل از طلوع پیامبر رفتند، اگر چنین مخالفتی پیامبر انجام دادند و قبل از طلوع شمس رفته‎اند اینجا جای گزارشگری بود ولی چیزی گفته نمی‎شود.

لذا این نکته که اهل سنت قاطبۀ از صدر تا ذیل نظرشان این است که قبل از طلوع شمس انسان از مشعر خارج شود در طائفه دوم تنها روایت معتبر که دال بر این مضمون است روایت امام هفتم علیه السلام است، زمان امام هفتم علیه السلام چنانچه در مباحث قبلی اشاره کردیم و صاحب جواهر هم قائلند تقیه در زمان ایشان اشد بوده است لذا حمل صحیحه هشام بن حکم بر تقیه کاملا جایگاه دارد لذا ممکن است کسی ادعا کند روایت طائفه دوم بر تقیه حمل می‎شود و اصلا مضمون، مقصود ائمه نبوده است بر خلاف نظر مرحوم امام و محقق فیاض گفته شود معین عمل به طائفه اول است.

ان قلت: نقل شده است از فقه الرضا همین مضمون اهل سنت که جاهلیت «لایفیضون من جمع حتی تطلع الشمس فخالفهم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فدفع قبل طلوع الشمس» لذا در منابع شیعه هم آمده است.

عرض ما این است که این نقل را علامه مجلسی در بحار الانوار از فقه الرضا نقل کرده و مرحوم نوری گزارشگری کرده است ولی نسخ موجود فقه الرضا خالی از این گزارش است بلکه آنچه در نسخ موجود هست بر عکس این است «ایاک ان تفیض منها قبل طلوع الشمس».

به نظر ما همین نگاه سوم نگاه درستی است لذا در مبنا با مرحوم خوئی و جمعی از اعزه هماهنگ هستیم که اقوا این است که وقتی به مشعر رسید تا طلوع خورشید در مشعر توقف کند و از مشعر بیرون نرود. هر چند در دلیل و نگاه به روایات با مرحوم خوئی مخالفت داشتیم.

 

[1]. جلسه 30، مسلسل 1074، ‌سه‌شنبه‌، 98.08.28

[2] . شاید منظور این روایت باشد. «18491- 1- «2» مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْأَسَدِيِّ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثِ الْإِفَاضَةِ مِنَ الْمَشْعَرِ قَالَ فَإِذَا مَرَرْتَ بِوَادِي مُحَسِّرٍ وَ هُوَ وَادٍ عَظِيمٌ- بَيْنَ جَمْعٍ وَ مِنًى وَ هُوَ إِلَى مِنًى أَقْرَبُ- فَاسْعَ فِيهِ حَتَّى تُجَاوِزَهُ- فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص حَرَّكَ نَاقَتَهُ وَ يَقُولُ- «3» اللَّهُمَّ سَلِّمْ «4» عَهْدِي وَ اقْبَلْ تَوْبَتِي- وَ أَجِبْ دَعْوَتِي وَ اخْلُفْنِي «5» فِيمَنْ تَرَكْتُ بَعْدِي.».

*********************

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

نکته چهارم: آیا علاوه بر وقوف بین الطلوعین در مشعر، بیتوته در شب عید قربان هم در مشعر واجب است؟

نکته چهارم در مباحث وقوف به مشعر این است که آیا غیر از وقوف بین طلوعین که گفتیم واجب است آیا مبیت در شب عید قربان هم در مشعر الحرام واجب است یا نه؟ به این معنا که دو تا وظیفه حاج در مشعر الحرام داشته باشد، یک بیتوته در مشعر در شب عید قربان با نیت و قربۀ الی الله، بعد وقتی طلوع فجر شد نیت وقوف در مشعر کند که دو تا وظیفه می‏شود یا نه در مشعر الحرام یک وظیفه دارد و آن هم وقوف بین الطلوعین است؟ (این بحث آثار زیادی دارد مخصوصا برای کسانی که خدمه کاروان هستند و اگر نائب باشند اگر مبیت واجب باشد نمی‎تواند بیرون برود از مشعر و باید بیتوته کند در شب عید قربان).

برخی از علما یا به فتوا و یا احوط وجوبی می‎فرمایند مبیت در شب عید هم در مشعر واجب است. عبارت مرحوم امام در تحریرالوسیله: « و الأحوط وجوب الوقوف فيه بالنية الخالصة ليلة العيد بعد الإفاضة من عرفات إلى طلوع الفجر، ثم ينوي الوقوف بين الطلوعين،»، هکذا مرحوم خوئی هم احوط وجوبی دارند که مبیت در مشعر الحرام لیلۀ العید واجب است. بعد نسبت به وقوف بین طلوعین فتوا می‎دهند واجب است.

در مقابل جمعی از علما از جمله علامه حلی در تذکره ج 8 ص 204 می‎فرمایند « على أنّا لا نوجب المبيت و لا نجعله ركنا كما تقدّم، بل الوقوف الاختياري.» صاحب جواهر که از ادله استظهار می‎کنند وجوب مبیت را و به اکثر هم نسبت می‎دهند در جواهر الکلام ج 19 ص 73 وجوهی ذکر می‎کنند برای وجوب مبیت در شب عید قربان در مشعر الحرام.[2]

دلیل اول: تأسی هست. توضیحش این است که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از عرفات که غروب حرکت کردند، روایات معتبر می‎گوید «وَ أَتَى بِهِ الْمَشْعَرَ الْحَرَامَ- فَصَلَّى بِهِ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ بِأَذَانٍ وَاحِدٍ وَ إِقَامَتَيْنِ- ثُمَّ بَاتَ بِهَا».[3] صاحب جواهر می‎گوید ادله وجوب تأسی می‎گوید از پیامبر گرامی اسلام تبعیت کنید لذا وظیفۀ ما هم بیتوته شب عید در مشعر الحرام است.

نقد استاد بر دلیل اول:

این دلیل وافی به مقصود نیست، ما اینگونه جواب را عرض می‎کنیم که این عمل پیامبر ظهور در وجوب ندارد، بلکه اجمال دارد وجه آن این است که در همین روایاتی که گزارشگری حج النبی در حجۀ الوداع شده است انبوه مستحبات که مسلم این موارد مستحب است پیامبر انجام دادند و گزارشگری شده است. (روایت داریم که مستحب است که چون آنجا بت ها بوده است بیوته کنید) لذا مواردی داریم پیامبرا کرم در سعی روی کوه صفا ایستادند و قرآن و دعا خواندند و در کوه مروه همین افعال را انجام دادند و وقوف در عرفات را بر روی شتر وقوف کردند، انواع اعمال النبی گزارشگری شده و این گزارشگری‎ها از فعل نبی ظهور در وجوب ندارد لذا حداکثرش رجحان است لذا اینکه پیامبر در مشعر، لیلۀ العید مبیت داشتند، واجب بوده است؟ از این ادله استفاده نمی‎شود و راجح بوده؟ از این ادله استفاده نمی‎شود.

دلیل دوم: صحیحه حلبی است «18480- 3- مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ وَ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: وَ لَا تُجَاوِزِ الْحِيَاضَ لَيْلَةَ الْمُزْدَلِفَةِ.» گفته شده است این روایت مضمونش این است شب عید قربان وارد منطقۀ حیاض که آغاز وادی محسر است وارد نشو مدلول التزامی آن این است که شب عید قربان در مشعر بمان و حق نداری وارد منطقۀ محسر بشوی.

نقد استاد بر دلیل دوم:

این دلیل هم وافی به مقصود نیست به خاطر اینکه اینجا چند احتمال است، اینکه شب عید وارد منطقۀ وادی محسر نشو یک احتمال همین است که مثل صاحب جواهر فرموده یعنی مبیت در معشر واجب است لذا وارد منطقۀ وادی محسر نشو. محتمل است قویا این نهی که نهی مقدمی و غیری باشد، به خاطر این است که مواظب باش در مسیر و مکان را دقت کن، از مشعر بیرون نروی که وقوف را درک نکنی، در ادله‎ای که می‎گفت بین حج و عمره از مکه بیرون نروی، ما توضیح دادیم به خاطر نرسیدن به حج تمتع این نهی بیان شده است. اضافه بر آن روایت دلالت می‎کند اگر شب وارد مزدلفه شدی، بیرون نرو، اما دلالت نمی‎کند حتما شب به مزدلفه برو و بیتوته واجب است، فاصله زیادی است بین عرفات و مشعر، کسی که از عرفات بیرون می‌آید و بین راه استراحت می‎کند و پنج دقیقه به طلوع فجر خودش را به مزدلفه می‎رساند این فرد به مضمون روایت عمل کرده است، لذا این دلیل دوم هم هر چند صاحب جواهر فرموده‎اند به نظر ما وافی به مقصود نیست و دلالت بر وجوب مبیت در شب عید قربان در مشعر الحرام نمی‎کند.

دلیل سوم و چهارمی هست که خواهد آمد.

 

[1]. جلسه 31، مسلسل 1075، ‌چهارشنبه‌، 98.08.29

[2] . جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج‌19، ص: 73: « ثم لا يخفى عليك أن ما ذكرناه من الاجتزاء بالوقوف في جزء من الليل مع الجبر بشاة إذا كان قد أفاض قبل طلوع الفجر غير مسألة المبيت، ضرورة إمكان القول بذلك و إن لم نقل بوجوبه، فيكفي حينئذ الوقوف ليلا ثم الإفاضة فيه، لكن يقوى وجوبه أيضا كما عن ظاهر الأكثر للتأسي، و قوله عليه السلام في‌ صحيح معاوية «1»: «و لا تتجاوز الحياض ليلة المزدلفة»

بل لعل صحيحة الآخر «2» المتقدم سابقا دال عليه أيضا، بل ربما ظهر منه المفروغية من ذلك، كظهورها من غيره من النصوص، قال الصادق عليه السلام في خبر عبد الحميد بن أبي الديلم «3» «لم سمي الأبطح أبطح؟ لأن آدم عليه السلام أمر أن ينبطح في بطحاء جمع، فانبطح حتى انفجر الصبح، ثم أمر أن يصعد جبل جمع، و أمره إذا طلعت الشمس أن يعترف بذنبه، ففعل ذلك فأرسل الله نارا من السماء فقبضت قربان آدم عليه السلام».

[3] . این روایت با این متن در مورد حضرت ابراهیم علی نبینا و اله علیه السلام وارد شده است که عبارت و بات بها را دارد: وسائل الشيعة؛ ج‌11، ص: 237

14678- 35- وَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ إِبْرَاهِيمَ أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ عِنْدَ زَوَالِ الشَّمْسِ مِنْ يَوْمِ التَّرْوِيَةِ- فَقَالَ- يَا إِبْرَاهِيمُ .... ثُمَّ أَفَاضَ بِهِ إِلَى الْمَشْعَرِ فَقَالَ يَا إِبْرَاهِيمُ- ازْدَلِفْ إِلَى الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ فَسُمِّيَتِ الْمُزْدَلِفَةَ- وَ أَتَى بِهِ الْمَشْعَرَ الْحَرَامَ- فَصَلَّى بِهِ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ بِأَذَانٍ وَاحِدٍ وَ إِقَامَتَيْنِ- ثُمَّ بَاتَ بِهَا حَتَّى إِذَا صَلَّى الصُّبْحَ ..الْحَدِيثَ.

*********************

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

ادامه بررسی ادله وجوب بیتوته در شب عید قربان در مشعر الحرام

کلام در این بود که آیا بیتوته در شب عید قربان در مشعر الحرام واجب مستقلی است  مثل وقوف بین طلوعین یا نه؟

صاحب جواهر قائلند به وجوب بیتوته، هر وقت شب رسید به مشعر الحرام باید نیت بیتوته کند. نسبت هم دادند که اکثر علما همین نظریه را دارند. ادله‎ای برای وجوب بیتوته در مشعر مطرح شده است که دو دلیل اشاره شد.

دلیل سوم: صحیحه معاویۀ بن عمار است که محل بحث بود در گذشته، «18489- 1- مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى وَ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَصْبِحْ عَلَى طُهْرٍ بَعْدَ مَا تُصَلِّي الْفَجْرَ- فَقِفْ إِنْ شِئْتَ قَرِيباً مِنَ الْجَبَلِ وَ إِنْ شِئْتَ حَيْثُ شِئْتَ- ...» گفته شده است که این حدیث در فضای مشعر ذکر شده است، حدیث می‎گوید با طهارت باش صبح در مشعر، به تعبیر صاحب جواهر معلوم می‎شود که مبیت در مشعر مفروغ عنه بوده است، شب مشعر هستی صبح وضو بگیر، لذا مبیت مفروغ عنه است.

مرحوم خوئی در المعتمد فی شرح المناسک ج 5، ص 164 می‏فرمایند حدیث دلالت نمی‎کند بر اینکه شب باید در مشعر بیتوته کرد به خاطر اینکه درست است حدیث می‎گوید طلوع فجر مشعر باش چند دقیقه قبل از طلوع فجر هم از باب مقدمه علمیه مکلف در مشعر باشد کافی است حدیث دلالت بر بیتوته در کل شب ندارد.[2]

ما در گذشته اشاره کردیم، که حدیث اصلا دلالت نمی‎کند که طلوع فجر هم در مشعر باش، پس از اینکه نماز صبح خواندی، وضو داشته باش و هر جا می‎خواهی وقوف کن، در جبل یا هر جا خواستی. لذا این فراز حدیث دلالت ندارد.‎

ممکن است کسی استدلال کند به ذیل این صحیحه « فَقِفْ إِنْ شِئْتَ قَرِيباً مِنَ الْجَبَلِ وَ إِنْ شِئْتَ حَيْثُ شِئْتَ».

توضیح مطلب: این حدیث در بعضی از نسخ کتاب شریف کافی اینگونه نقل شده است «و ان شئت حیث شئت» در وافی[3] و تهذیب الاحکام[4] عبارت حدیث چنین آمده است «و ان شئت حیث تبیت»، شیخ طوسی روایت را از کافی نقل می‎کند، «ان شئت حیث تبیت»، در بعضی از نسخ کافی هم چنانچه گزارش شده است «و ان شئت حیث تبیت»، حالا ما بگوییم یا نسخ کافی متعارض است و به نسخه وافی و تهذیب عمل کنیم، یا بگوییم برخی از نسخ کافی «ان شئت حیث تبیت»، نسخه وافی و تهذیب هم همین است، لذا یک اطمینانی پیدا کنیم روایت این است «و ان شئت حیث تبیت»، بعد اینگونه استدلال شود که در روایت می‏گوید صبح با وضو باش و برو وقوف کن یا در جبل و اگر دلت می‎خواهد همانجایی که بیتوته کردی وقوف هم بکن، حدیث دلالت کند که مبیت در مشعر مفروض شده است، گویا حدیث می‎گوید مبیت داری حالا برای وقوف می‎خواهی در جبل وقوف کن یا در محل مبیت خودت.

عرض می‎کنیم این ذیل حدیث هم به نظر ما دلالت بر اینکه بیتوته در مشعر واجب است، ندارد، بلکه چون متعارف چنین بوده است غروب خورشید که می‎شد مردم از عرفات افاضه می‎کردند به طرف مشعر و می‎آمدند و به طبیعت حال شب به مشعر می‎رسیدند، ساعت 9 یا 10 یا 11 شب و در مشعر می‎ماندند، راه دیگری نداشتند چون آن زمان وسیله نقلیه مثل امروز نبود چون می‎ترسیدند به وقوف بین طلوعین نرسند لذا حدیث بیتوته را مفروغ عنه می‎گرفت ولی وجوبش از کجا، به طبیعت حال در مشعر بیتوته می‎کردند و بعد برای وقوف بیدار می‎شدند. از کجا دلالت می‎کند که بیتوته واجب است؟

این حدیث هم دلالت بر اینکه بیتوته در مشعر واجب است نخواهد داشت. بله استحبابش به خاطر تأسی به نبی  ثابت است ولی تأسی دلالت بر وجوب ندارد.

دلیل چهارم: روایت عبدالحمید بن ابی دیلم است «18461- 6- وَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ وَ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ بْنِ أَبِي الدَّيْلَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سُمِّيَ الْأَبْطَحُ أَبْطَحَ- لِأَنَّ آدَمَ ع أُمِرَ أَنْ يَبْتَطِحَ فِي بَطْحَاءِ جَمْعٍ- فَتَبَطَّحَ حَتَّى انْفَجَرَ الصُّبْحُ- ثُمَّ أُمِرَ أَنْ يَصْعَدَ جَبَلَ جَمْعٍ- وَ أَمَرَهُ إِذَا طَلَعَتِ الشَّمْسُ أَنْ يَعْتَرِفَ بِذَنْبِهِ فَفَعَلَ ذَلِكَ- فَأَرْسَلَ اللَّهُ نَاراً مِنَ السَّمَاءِ فَقَبَضَتْ قُرْبَانَ آدَمَ.».

گفته شده است انبطاح و تبطح به معنای دراز کشیدن، استراحت کردن و به رو به زمین افتادن است، روایت می‎گوید حضرت آدم مأمور شد «ان ینبطح فی بطحاء جمع» در سرزمین مشعر دراز بکشد و بیتوته کند فتبطح تا صبح حضرت آدم در مشعر استراحت کرد، روایت ظهور دارد که وظیفه حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام انبطاح در مشعر بوده است قبل از طلوع فجر، لذا بگوییم حدیث دلالت می‎کند بر وجوب مبیت حاج در مشعر الحرام به خاطر امر به تبطح تا انفجار تا صبح.

(نسبت به حجیت عمل حضرت آدم در مورد ما هم با استصحاب ثابت می‎شود که این حکم در مورد مسلمانان هم جاری است).

مرحوم خوئی از این حدیث جواب می‎دهند که این حدیث بر این معنا دلالت نمی‎کند به خاطر اینکه ممکن است امر به تبطح تا انفجار صبح این امر متعلقش یک مقدار کمی بوده است، مثلا پنج دقیقه به طلوع فجر حضرت آدم به مشعر رسیده و امر شده به استراحت.[5]

این جواب مرحوم خوئی وافی به مقصود نسیت زیرا اگر امر به تبطح دال بر وجوب باشد حداقل دلالت می‎کند قبل از طلوع فجر یک مقداری انسان باید در مشعر باشد و آنجا استراحت کند و حدیث دال بر مبیت در مشعر هست و استراحت در مشعر باید بگویید هر چند اندک واجب است.

عرض ما این است که در این روایاتی که گزارشگری حج حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام شده است هم مستحبات مسلم آمده است و هم واجبات، حضرت آدم امر شد که صعود به جبل داشته باشد در مشعر الحرام، امر شد اعتراف کند به ذنب خودش، سایر موارد هم داریم، لذا حضرت آدم علی نببنا و آله و علیه السلام، امر شده بود به یک حج کاملی که مرکب از واجبات و مستحبات بود از کجا بر ما هم واجب باشد.

علاوه بر آن سند روایت هم مشکل دارد، عبدالحمید بن ابی دیلم در سند مجهول است[6]  هر چند محمد بن سنان را در این سند کسانی معتبر بدانند و توثیق کنند ولی عبدالحمید بن ابی دیلم توثیق ندارد لذا سند حدیث قال اعتماد نخواهد بود.

نتیجه: تا اینجا دلیل معتبری بر اینکه بیتوته در مشعر الحرام در شب عید قربان واجب باشد غیر از وقوف بین الطلوعین ما نداریم. از طرف دیگر شهرت قدمائیه هم که صاحب جواهر ادعا می‎کنند اکثر قائلند به وجوب بیتوته، ما شهرت قدمائیه هم نداریم که بیتوته در شب در مشعر الحرام واجب باشد، لذا نه افتاء به این مسئله و نه حتی احوط وجوبی که مرحوم خوئی و مرحوم امام قائلند به نظر ما قابل گفتن نیست لذا باید گفته شود اقوا عدم وجوب بیتوته در شب عید قربان در مشعر الحرام است. لذا احوط وجوبی نه با نگاه به ادله صحیح است چون دلیلی نداریم و نه با نگاه به شهرت قدمائیه صحیح است چون شهرتی در مسأله نیست.

نتیجه: دلیلی بر وجوب بیتوته در شب عید قربان در مشعر الحرام نداریم لذا اقوا عدم وجوب است با این مشی ما نیازی نداریم برای عدم وجوب بیتوته دلیل خاص اقامه کنیم عدم الدلیل کافی است لذا آنچه که به علامه در تذکره اسناد داده شده که برای عدم وجوب به برخی از ادله استناد کرده‎اند که آن ادله وافی به مقصود نمی‎باشد. ما نیازی به دلیل نداریم وجوب دلیل می‎خواهد عدم وجوب نیاز به دلیل نخواهد داشت.

نکته پنجم: وقوف رکنی در مشعر الحرام چه زمانی است؟ خواهد آمد.

 

[1]. جلسه 32، مسلسل 1076، ‌شنبه‌، 98.09.2

[2] . المعتمد فی شرح المناسک ج 5، ص 164: « و منها: صحيحة معاوية بن عمار: (أصبح على طهر بعد ما تصلي الفجر فقف إن شئت قريبا من الجبل و إن شئت حيث شئت الحديث) «3» فان المستفاد منها المفروغية عن المبيت ليلة العيد.

و الجواب عن ذلك لعله واضح و هو ان الإصباح على طهر يصدق و لو بالوصول الى المشعر قبل الفجر بقليل و لا يحتاج صدق ذلك على المبيت.

و الحاصل الوقوف الواجب هو من طلوع الفجر الى طلوع الشمس و لا بد من الوقوف قبل الفجر بقليل من باب المقدمة العلمية فحينئذ يصدق عليه الإصباح بطهور في المشعر.».

[3] . الوافي؛ ج‌13، ص: 1051: «13718- 9 الكافي، 4/ 469/ 4/ 1 الخمسة و صفوان عن ابن عمار عن أبي عبد اللّٰه ع قال أصبح على طهر بعد ما تصلي الفجر فقف إن شئت قريبا من الجبل و إن شئت حيث تبيت فإذا وقفت فاحمد اللّٰه عز و جل و أثن عليه و اذكر من آلائه و بلائه ما قدرت عليه و صل على النبي ص ثم ليكن من قولك اللهم رب المشعر الحرام فك رقبتي من النار و أوسع علي من رزقك الحلال و ادرأ عني شر فسقة الجن و الإنس اللهم أنت خير مطلوب إليه و خير مدعو و خير مسئول و لكل وافد جائزة فاجعل جائزتي في موطني هذا أن تقيلني عثرتي و تقبل معذرتي و أن تجاوز عن خطيئتي ثم اجعل التقوى من الدنيا زادي ثم أفض حين يشرق لك ثبير و ترى الإبل مواضع أخفافها‌».

[4] . تهذيب الأحكام؛ ج‌5، ص: 191: «. 635- 12- رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ صَفْوَانَ وَ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَصْبِحْ عَلَى طُهْرٍ بَعْدَ مَا تُصَلِّي الْفَجْرَ فَقِفْ إِنْ شِئْتَ قَرِيباً مِنَ الْجَبَلِ وَ إِنْ شِئْتَ حَيْثُ تَبِيتُ فَإِذَا وَقَفْتَ فَاحْمَدِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَثْنِ عَلَيْهِ وَ اذْكُرْ مِنْ آلَائِهِ وَ بَلَائِهِ مَا قَدَرْتَ عَلَيْهِ وَ صَلِّ عَلَى النَّبِيِّ ص ثُمَّ لْيَكُنْ مِنْ قَوْلِكَ- اللَّهُمَّ رَبَّ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ فُكَّ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ وَ أَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلَالِ وَ ادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ اللَّهُمَّ أَنْتَ خَيْرُ مَطْلُوبٍ إِلَيْهِ وَ خَيْرُ مَدْعُوٍّ وَ خَيْرُ مَسْئُولٍ وَ لِكُلِّ وَافِدٍ جَائِزَةٌ فَاجْعَلْ جَائِزَتِي فِي مَوْطِنِي هَذَا أَنْ تُقِيلَنِي عَثْرَتِي وَ تَقْبَلَ مَعْذِرَتِي وَ أَنْ تَجَاوَزَ عَنْ خَطِيئَتِي ثُمَّ اجْعَلِ التَّقْوَى مِنَ الدُّنْيَا زَادِي ثُمَّ أَفِضْ حَيْثُ يُشْرِقُ لَكَ ثَبِيرٌ وَ تَرَى الْإِبِلُ مَوَاضِعَ أَخْفَافِهَا.».

[5] المعتمد في شرح المناسك؛ ج‌5، ص: 164:« و منها: خبر عبد الحميد بن أبي الديلم عن أبي عبد اللّه (ع) قال: سمي الأبطح أبطح لأن آدم (ع) أمر ان يتبطح في بطحاء جمع فتبطح حتى انفجر الصبح، ثم أمر ان يصعد جبل جمع و امره إذا طلعت الشمس ان يعترف بذنبه ففعل ذلك) «1» فإنه يدل على بقاء (آدم) في المشعر قبل الفجر.

و فيه: أولا ضعف السند بعبد الحميد بن أبي الديلم و بمحمد بن سنان الواقع في السند.

و ثانيا: ضعف الدلالة لأن الأمر بالبطح [2] حتى ينفجر الصبح يتحقق و لو بالمكث قبل الفجر بقليل و لا يحتاج إلى المبيت فالرواية أجنبية عن المبيت بمقدار ثلث الليل أو نصفه فلا دليل على لزوم المبيت و ان كان هو أحوط.».

[6] . البته طبق تصریح ابن غضائری در رجالش این راوی ضعیف است: رجال ابن الغضائري - كتاب الضعفاء؛ ص: 114: «[176]- 17- عبد الحميد بن أبي الديلم- و هو ابن عمّ معلّى بن خنيس-.ضعيف.»

************************

 

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

نکته پنجم: وقوف رکنی در مشعر الحرام چه زمانی است؟

نکته پنجم این است که اشکالی نیست در اینکه اگر کسی بین الطلوعین مسمای وقوف را درک کند، روز عید قربان، حجش صحیح است هر چند اگر عامدا در مشعر نماند گناه کرده است. چون قدر متیقن از رکنیت وقوف بین الطلوعین است، کلام در این است که اگر کسی قبل از فجر ساعتی از شب را در مشعر بود و قصد بیتوته و وقوف کرد سپس بدون عذر، بین الطلوعین از مشعر کوچ کرد، آیا حج او صحیح است یا نه؟

به عبارت دیگر آیا رکن در مشعر فقط وقوف بین الطلوعین است یا اگر مسمای وقوف را در شب هم انجام داد، رکن محقق شده است؟ به مشهور نسبت داده شده که گفته‎اند رکن مسمای وقوف است هر چند در شب. در مقابل قول مشهور شیخ طوسی در خلاف ج 2 ص344، ابن ادریس در سرائر ج 1 ص 589 و جمعی از متأخرین مثل مرحوم خوئی در المعتمد فی شرح المناسک ج 5 ص 171 [2]و جمعی دیگر قائلند رکن مسمای وقوف است بعد از طلوع فجر لذا اگر معذور نبود و عمدا پس از اینکه مقداری از شب در مشعر بود قبل از طلوع فجر از مشعر بیرون رفت، وقوف به مشعر را درک نکرده است و حجش باطل است. این دو قول را باید بررسی کنیم.

ابتدا یک نکته‎ای را از مرحوم فاضل در تفصیل الشیعه در تحریر محل نزاع اشاره کنیم، ایشان در تفصیل الشریعه ج 15 ص 133 می‎فرمایند کسانی که مثل ما قائلند بیتوته در شب عید قربان واجب نیست این بحث برای آنها موضوع ندارد، روشن است که طبق این مبنا کسی نمی‎تواند ادعا کند، رکن مسمای وقوف در شب است، اصلا معنا ندارد به خاطر اینکه وقتی ما ادعا می‎کنیم بیتوته در شب واجب نیست بلکه مستحب است دیگر رکنیت در جزء مستحب معنا ندارد، رکن بودن مرتبۀ متأخر از وجوب است، رکنیت با استحباب جمع نمی‎شود لذا کسی در أجزاء واجب یک عمل بگوید رکن است یا نه، این بحث متصور است ولی بگوییم امر مستحب مثل قنوت در نماز رکن است یا نه این معنا ندارد. لذا کسانی که قائلند بیتوته در شب مستحب است دیگر معنا ندارد که بحث کنند وقوف مقداری در شب رکن است یا نه؟[3]

عرض می‎کنیم که قبلا ما مفصل در مبحث طواف (تاریخ چهارشنبه – 4/7/1397 – 16/1/1440) بحث کردیم که اصطلاح رکن یک اصطلاح روائی نیست در هیچ روایتی نیامده است که فلان عمل یک رکن واجب است یا رکن نیست بلکه یک اصطلاح مصنوع فقها هست که بعضی از اجزاء را دیده‎اند در باب نماز که ترک آنها هر جهلا مبطل عمل است، ولی ترک برخی از اجزاء از روی جهل قصوری و نسیان مبطل نماز نیست. برای اینکه بین این أجزاء فرق بگذارند آن جزئی که اهمیتش بیشتر است و اگر سهوا فرمواش کند مبطل عمل است، اسمش را رکن گذاشته‎اند اشاره کردیم بعضی مثل مرحوم نراقی می‎فرمایند رکن اصطلاح فقهائی است در نماز، لذا در طواف توضیح دادیم رکن در نماز با رکن در حج فرق دارد لذا در برخی از واجبات حج که اسمش را رکن می‎گویند اگر کسی سهوا ترک کند یا از روی جهل قصوری ترک کند مبطل حج نیست.

اینجا عرض ما این است که اصلا ما اصطلاح رکن را کاری نداریم تا شما بگویید مستحب آیا رکن می‎شود یا نه؟ مسأله را از این زاویه نگاه کنید آیا ممکن است در حج یک جزء مستحب داشته باشیم به حکم دلیل خاص مجزی از واجب باشد؟ نص خاص بگوید هر چند مبیت در شب، بودن شب در مشعر مستحب است اگر کسی همین مستحب را انجام داد واجب را ترک کرد، گناه کرده عقوبت هم دارد که بعد خواهیم گفت کفاره دارد یک شتر یا یک گوسفند، ولی نص خاص بگوید این جزء مستحب مجزی از واجب است، این چه مشکلی دارد و چه محذوری دارد؟

لذا این نکته پنجم که ما به تبع مشهور اصطلاح رکن را به کار بردیم، هویت مسأله نسبت به همه اقوال جاری است حتی مثل ما که نتیجه گرفتیم مبیت در مشعر مستحب است و واجب نیست.

کسانی که قائلند که مبیت در شب هر چند قسمتی از آن، مجزی از وقوف است دو یا سه دلیل بر این مدعا یا اقامه کرده‎اند یا ممکن است اقامه شود.

دلیل اول: از کلمات بعضی استفاده می‎شود که می‎گویند ما که قائلیم بیتوته در مشعر واجب است طبق این نظر آقایان می‎گویند بیتوته و وقوف گویا یک واجب هستند، هر وقت وارد مشعر شدی آنجا بمان تا طلوع شمس، رکن هم مسمای وقوف است، فرق نمی‎کند این مسما قبل از طلوع فجر باشد مسمای بودن در مشعر حاصل شد بعد از طلوع فجر هم باشد مسما حاصل شد لذا صدق مسمای بودن در مشعر می‎کند و رکن انجام شده است.

ضعف این بیان روشن است به خاطر اینکه این پیش فرض که یک واجب است در مشعر شب را تا طلوع خورشید بماند لذا مسمای آن هر وقت حاصل شد رکن انجام شده است این مطلب یک ادعا است ممکن است گفته شود از ادله استفاده می‎شود اینها دو واجب هستند، بات در مشعر الحرام ثم صلی فوقف، یکی بیتوته است و یکی وقوف، دو تا واجب است، لذا روایات می‎گوید «اصبح علی طهر بعد ما یصلی الفجر تقف حیت عل الجبل» لذا بیتوته در شب مجزی از وقوف در بین الطلوعین باشد، این دلیل می‎خواهد و نص خاص لازم دارد، وحدت این دو واجب هم احراز نشده است که یک وظیفه بیشتر ندارد.

دلیل دوم: (دلیل عمده) استدلال به یک دلیل خاص است. صحیحه مسمع باب 16 ابواب وقوف در مشعر ح 1، مضمون صحیحه را درست دقت کنید. «18503- 1- مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ مِسْمَعٍ عَنْ أَبِي إِبْرَاهِيمَ ع «4» فِي رَجُلٍ وَقَفَ مَعَ النَّاسِ بِجَمْعٍ- ثُمَّ أَفَاضَ قَبْلَ أَنْ يُفِيضَ النَّاسُ- قَالَ إِنْ كَانَ جَاهِلًا فَلَا شَيْ‌ءَ عَلَيْهِ- وَ إِنْ كَانَ أَفَاضَ قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَعَلَيْهِ دَمُ شَاةٍ.» تقریب استدلال به این صورت است که روایت دو جمله شرطیه دارد. در جمله شرطیه اول موضوع بیان حکم جاهل است، راوی سؤال می‎کند کسی در مشعر با مردم وقوف داشته است سپس افاضه کرده است قبل از اینکه مردم افاضه کنند؟ امام علیه السلام می‏فرمایند «ان کان جاهلا فلا شئ علیه» اگر حکم را نمی‎دانسته چیزی بر او نیست این یک جمله شرطیه، جمله شرطیه دوم « وَ إِنْ كَانَ أَفَاضَ قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَعَلَيْهِ دَمُ شَاةٍ.» مشهور می‎گویند قرینه مقابله اقتضا می‎کند که جمله شرطیه دوم مربوط به عالم باشد نه جاهل، مضمون این می‎شود اگر عالم قبل از طلوع فجر کوچ کرد یک گوسفند کفاره دارد، اطلاق مقامی می‎گوید حجش درست است ولی کفاره دارد، بنابراین اگر کسی عالما قبل از طلوع فجر از مشعر به منا رفت حجش صحیح است ولی یک گوسفند کفاره دارد یعنی مبیت جای وقوف را گرفت.

صاحب حدائق در حدائق الناضره ج 16 ص 440 این مدلولی که مشهور برای روایت ذکر کرده‎اند قبول ندارند، می‎فرمایند روایت هیچ ربطی به بیان حکم عالم عامد ندارد موضوع روایت جاهل است دو فرض نسبت به جاهل بیان می‎شود گویا چنین است، امام ابتدا می‎‏فرمایند جاهل اگر قبل از مردم افاضه کرد فلا شئ علیه حجش درست است و کفاره ندارد بعد تدارک می‏کنند و به راوی می‏گویند توجه داشته باش اگر همین جاهل قبل از طلوع فجر برود کفاره دارد، و دو صورت برای جاهل بیان می‏کنند. پس روایت هیچ ربطی به عالم عامد ندارد، عالم عامد اگر شب رفت روایت ساکت است.[4]

مرحوم خوئی در المعتمد فی شرح المناسک ج 5 ص 171 می‏فرمایند[5] مطلب صاحب حدائق متین جدا، مطلبشان درست است، روایت ربطی به عالم ندارد و مربوط به جاهل است و یک مؤید هم ذکر می‎کنند برای این روایت اختصاص پیدا می‎کند به جاهل روایت باب 26 ح 1، صحیحه علی بن رئاب به طریق شیخ صدوق نه به طریق شیخ کلینی که در طریقش سهل بن زیاد است «18557- 1- مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ أَنَّ الصَّادِقَ ع قَالَ: مَنْ أَفَاضَ مَعَ النَّاسِ مِنْ عَرَفَاتٍ- فَلَمْ يَلْبَثْ مَعَهُمْ بِجَمْعٍ وَ مَضَى إِلَى مِنًى- مُتَعَمِّداً أَوْ مُسْتَخِفّاً فَعَلَيْهِ بَدَنَةٌ.».

روایت می‎گوید هر کس از عرفات به منا رفت و در مشعر درنگ نکرد متعمدا، فعلیه بدنۀ، یک شتر کفاره دارد مرحوم خوئی می‏فرمایند این روایت می‎گوید کفاره متعمد تارک وقوف به مشعر متعمدا بدنه است صحیحه مسمع می‎گفت علیه دم شاۀ اگر جمله شرطیه دوم مربوط به عالم عامد باشد، یعنی صحیحه مسمع می‎گوید عالم عامد کفاره شاۀ دارد و صحیحه علی بن رئاب می‎گوید بدنه است لذا این اختلاف کفارات قرینه است که صحیحه مسمع مربوط به جاهل است و صحیحه علی بن رئاب مربوط به عالم عامد است.

بعد نتیجه می‎گیرند که به نظر ما وقتی صحیحه مسمع مربوط به جاهل بود نسبت به عالم عامد اگر شب بماند و برود و بین الطلوعین وقوف نداشته باشد ما دلیل نداریم که حجش صحیح است لذا اگر رفت و بین الطلوعین را درک نکرد حجش باطل است.

عرض می‎کنیم در کلام صاحب حدائق و مرحوم خوئی مواقعی برای نظر است خواهد آمد.

 

[1]. جلسه 33، مسلسل 1077، ‌یک‌شنبه‌، 98.09.3

[2] . المعتمد فی شرح المناسک ج 5 ص 171: «فالصحيح ما ذهب اليه ابن إدريس و الشيخ في الخلاف من ان الركن من الوقوف هو الوقوف في الجملة فيما بين الطلوعين».

[3] . تفصيل الشريعة في شرح تحرير الوسيلة - الحج؛ (دار التعارف للمطبوعات) ج‌5، ص: 127:« الأوّل: عدم سعة دائرة الركن بالإضافة إلى الوقوف قبل طلوع الفجر. و حيث إن المختار عندنا عدم وجوب الوقوف قبله. فيظهر عدم سعة دائرته بالنسبة إليه، لأنّه بعد عدم اتصافه بالوجوب لا مجال للاتصاف بالركنيّة أصلا، لأن الركنيّة إنّما هي في المرتبة المتأخرة عن الوجوب، لأنه لا يجتمع الاستحباب مع الركنيّة بوجه.»

[4] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج‌16، ص: 440: « أقول: و يخطر بالبال في معنى رواية مسمع المذكورة وجه تنطبق به على القواعد المذكورة، و يصح به قول ابن إدريس، و يبطل به ما اشتهر بين الأصحاب (رضوان الله- تعالى- عليهم) من الحكم بصحة حج من تعمد الإفاضة قبل الفجر، و بيانه ان السائل سأل عن رجل أفاض من جمع قبل الناس بعد ان وقف معهم. و المتبادر من هذا الوقوف هو الوقوف الشرعي المأمور به، فكأنه وقف بعد الفجر ثم أفاض قبل طلوع الشمس، لان المبيت بالمشعر ليلا لا يسمى وقوفا، و عبائرهم متفقة على ان الوقوف المأمور به من بعد الفجر كما عرفت، فيجب حمل الخبر عليه البتة. فأجاب (عليه السلام) بأنه إذا أفاض في هذا الوقت جاهلا فلا شي‌ء عليه، لحصول الواجب من الوقوف الشرعي و اغتفار ما بقي من الوقت بالجهل، و ان كانت إفاضته جهلا قبل طلوع الفجر فعليه دم شاة. و ليس في الرواية تصريح بكون إفاضته عمدا، و القسمان في الخبر انما هما للجاهل خاصة.».

[5] المعتمد فی شرح المناسک ج 5 ص 171:« و ما ذكره (قده) متين جدا فإذا لا دليل على الصحة فيما إذا أفاض قبل الفجر عمدا فالصحيح ما ذهب اليه ابن إدريس و الشيخ في الخلاف من ان الركن من الوقوف هو الوقوف في الجملة فيما بين الطلوعين.».

******************

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

اشکالات کلام صاحب حدائق و مرحوم خوئی در مورد صحیحه مسمع

کلام صاحب حدائق و تأیید مرحوم خوئی در مورد کلام صاحب حدائق نسبت به روایت مسمع دیروز اشاره شد.

 در کلام آقایان مواردی برای تأمل و اشکال است که اشاره می‎کنیم:

اولا: آقایان گفتند که ذیل روایت مسمع هم (شرطیه دوم) مربوط به جاهل است. ممکن است ما ادعا کنیم که قرینه داریم که کلام مشهور درست است و ذیل حدیث مربوط به عالم است، کسی که عالما عامدا قبل از طلوع از مشعر بیرون رفته است. وجه آن این است که در حج معهود نیست عمل جاهلانه کفاره داشته باشد، طبق نگاه صاحب حدائق و تأیید مرحوم خوئی نتیجه این می‎شود اگر جاهل افاضه کرد قبل از طلوع فجر علیه شاۀ ما قبلا روایت معتبر خواندیم، صحیحه عبدالصمد بن بشیر:«16861- 3- وَ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ أَنَّ رَجُلًا أَعْجَمِيّاً دَخَلَ الْمَسْجِدَ يُلَبِّي وَ عَلَيْهِ قَمِيصُهُ- فَقَالَ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّي كُنْتُ رَجُلًا أَعْمَلُ بِيَدِي- وَ اجْتَمَعَتْ لِي نَفَقَةٌ فَجِئْتُ أَحُجُّ- لَمْ أَسْأَلْ أَحَداً عَنْ شَيْ‌ءٍ- وَ أَفْتَوْنِي هَؤُلَاءِ أَنْ أَشُقَّ قَمِيصِي- وَ أَنْزِعَهُ مِنْ قِبَلِ رِجْلَيَّ وَ أَنَّ حَجِّي فَاسِدٌ- وَ أَنَّ عَلَيَّ بَدَنَةً فَقَالَ لَهُ مَتَى لَبِسْتَ قَمِيصَكَ- أَ بَعْدَ مَا لَبَّيْتَ أَمْ قَبْلَ قَالَ قَبْلَ أَنْ أُلَبِّيَ- قَالَ فَأَخْرِجْهُ مِنْ رَأْسِكَ فَإِنَّهُ لَيْسَ عَلَيْكَ بَدَنَةٌ- وَ لَيْسَ عَلَيْكَ الْحَجُّ مِنْ قَابِلٍ- أَيُّ رَجُلٍ رَكِبَ أَمْراً بِجَهَالَةٍ فَلَا شَيْ‌ءَ عَلَيْهِ- طُفْ بِالْبَيْتِ سَبْعاً وَ صَلِّ رَكْعَتَيْنِ عِنْدَ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ ع- وَ اسْعَ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ- وَ قَصِّرْ مِنْ شَعْرِكَ- فَإِذَا كَانَ يَوْمُ التَّرْوِيَةِ فَاغْتَسِلْ وَ أَهِلَّ بِالْحَجِّ- وَ اصْنَعْ كَمَا يَصْنَعُ النَّاسُ.»، مورد هم کفاره بود.

همچنین در خصوص مورد که با جهل در مشعر وقوف نکند و به سمت منا برود، صحیحه خثعمی داریم که امام علیه السلام فرمودند «18555- 6- مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْخَثْعَمِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: فِي رَجُلٍ لَمْ يَقِفْ بِالْمُزْدَلِفَةِ وَ لَمْ يَبِتْ بِهَا حَتَّى أَتَى مِنًى- قَالَ أَ لَمْ يَرَ النَّاسَ أَ لَمْ يَذْكُرْ مِنًى حِينَ دَخَلَهَا- قُلْتُ فَإِنَّهُ جَهِلَ ذَلِكَ قَالَ يَرْجِعُ- قُلْتُ إِنَّ ذَلِكَ قَدْ فَاتَهُ قَالَ لَا بَأْسَ». در مقام بیان وظیفه هست و اسمی از کفاره نبردند. ممکن است گفته شود این نکته قرینه است که ذیل حدیث که می‎گوید علیه شاۀ مربوط به عالم است نه جاهل.

ثانیا: مرحوم خوئی فرمودند قرینه داریم که شرطیه دوم مربوط به جاهل است، قرینه صحیحه علی بن رئاب بود، صحیحه علی بن رئاب در عامد گفت: «18557- 1- مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ أَنَّ الصَّادِقَ ع قَالَ: مَنْ أَفَاضَ مَعَ النَّاسِ مِنْ عَرَفَاتٍ- فَلَمْ يَلْبَثْ مَعَهُمْ بِجَمْعٍ وَ مَضَى إِلَى مِنًى- مُتَعَمِّداً أَوْ مُسْتَخِفّاً فَعَلَيْهِ بَدَنَةٌ.»، پس معلوم می‎شود علیه شاۀ مربوط به جاهل است. پس دو موضوع است.

عرض می‎کنیم که چه قدر مورد داشتیم در بحث محرمات احرام مفصل گذشت مورد واحد یک روایت می‎گوید علیه شاۀ و دیگری می‎گوید علیه بدنۀ و شما توجیه می‎کردید که بدنه را حمل بر افضل الافراد کنیم. یا بدنه را حمل می‎کردید بر ذو الیسار، کسی که پول دارد بدنه بدهد و کسی که پول ندارد گوسفند بدهد. اینجا چرا اینگونه توجیه نمی‎کنید؟

ثالثا: (و هو العمده) بر فرض روایت مسمع مجمل است، آیا شرطیه دوم مربوط به جاهل است که از قبل از طلوع فجر از مشعر بیرون رفته یا مربوط به عالم متعمد است؟ یا ذیل صحیحه اطلاق دارد، صحیحه بین قبل از طلوع و بعد از طلوع مقابله برقرار می‎کند، سه احتمال است و اجمال دارد. صحیحه مسمع اجمال دارد صحیحه علی بن رئاب می‎گوید حج متعمد خارج از مشعر در شب درست است و علیه بدنۀ، چرا برای صحت به این حدیث تمسک نمی‎کنید. صحیحه علی بن رئاب این است «18557- 1- مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ أَنَّ الصَّادِقَ ع قَالَ: مَنْ أَفَاضَ مَعَ النَّاسِ مِنْ عَرَفَاتٍ- فَلَمْ يَلْبَثْ مَعَهُمْ بِجَمْعٍ وَ مَضَى إِلَى مِنًى- مُتَعَمِّداً أَوْ مُسْتَخِفّاً فَعَلَيْهِ بَدَنَةٌ.» کسی که با مردم از عرفات افاضه کرده اما در مشعر  با مردم مکث و وقوف نکرده و از مشعر گذر کرده و آمده است به منا، امام علیه السلام می‎فرمایند اگر عالم بوده یا مستخف بوده یعنی جاهل مقصر بوده یک شتر باید کفاره بدهد. اطلاق مقامی به وضوح می‎گوید حجش درست است و الا اگر حجش باطل بود می‎فرمودند علیه بدنۀ و علیه الحج من قابل.

در صحیحه علی بن رئاب می‎گوید اگر در مشعر وقوف نکرده علیه بدنۀ، لذا صحیحه علی بن رئاب کاملا دلالت می‎کند «من خرج متعمدا من المشعر باللیل» وقوف را درک نکرد حجش درست است و علیه بدنۀ یک شتر کفاره دارد لذا به نظر ما نظر مشهور که قائلند حج صحیح است کاملا از صحیحه علی بن رئاب استفاده می‎شود نهایت کفاره او بدنه است نه شاۀ که صحیحه مسمع داشت. بنابراین با نظر مرحوم امام در تحریرالوسیله موافق نیستیم، مرحوم امام در تحریرالوسیله می‎فرمایند کسی که قبل از طلوع فجر بدون عذر و متعمد از مشعر خارج شود (البته قیدی دارند که به شرطی که وقوف در عرفات انجام داده باشد که بعدا می‎گوییم)،می‎فرمایند طبق نظر مشهور حجش صحیح است ولی می‎فرمایند احوط وجوبی این است که این فرد حجش صحیح نیست واجب است حج را تمام کند (چون در حج یک قاعده داریم که حج باطل را باید تمام کند) و باید در سال آینده حج هم انجام بدهد. به نظر ما این احوط وجوبی جای ندارد.[2]

دو مطلب ذیل این نکته قابل توجه است:

مطلب اول: محقق نائینی در دلیل الناسک ص 344 می‎فرمایند اگر کسی طلوع فجر در مشعر بود، مسمای وقوف را هم درک کرد قبل از طلوع شمس از مشعر خارج شد حجش درست است ولی محقق نائینی می‏فرمایند یک گوسفند باید کفاره بدهد.[3]

ظاهرا نه قائلی به این نظریه است و نه روایتی دال بر این معنا وجود دارد. روایت مسمع مربوط به قبل از طلوع فجر است ممکن است مستند محقق نائینی جمله‎ای باشد از کتاب فقه الرضا ص 224: « فإذا طلعت الشمس على جبل ثبير فأفض منها إلى منى و إياك أن تفيض منها قبل طلوع الشمس و لا من عرفات قبل غروبها فيلزمك الدم» ممکن است محقق نائینی این یلزمک دم را متعلق گرفته‎اند به دو جمله، گویا در فقه الرضا چنین است اگر از مشعر قبل از طلوع شمس بیرون رفتی و اگر از عرفات قبل از غروب شمس بیرون رفتی، یک گوسفند در هر دو مورد کفاره باید بدهی، ولی ظاهر این است که یلزمک دم مربوط به خروج از عرفات قبل از غروب است که نص خاص داشتیم و اشاره کردیم ولی در مورد افاضه از مشعر روایت نداریم.

در مورد اعتبار کتاب فقه الرضا قبلا بحث داشتیم و گفتیم که این کتاب معتبر نیست.[4]

مطلب دوم: بعضی از اعلام حفظه الله[5] از مکتب قم در مناسکشان نسبت به افاضه در شب از مشعر الحرام یک تفصیل سه بعدی قائلند، ص 272 مسأله 800، بعد اول:می‎فرمایند اگر قبل از نصف شب عالما عامدا از مشعر افاضه کرد علیه بدنۀ و حجش هم درست است. بعد دوم: اگر بعد از نصف شب افاضه کرد و قبل از طلوع فجر بود علیه شاۀ یک گوسفند کفاره دارد. بعد سوم اگر بعد از طلوع فجر و قبل از طلوع خورشید افاضه کرد حجش درست است و کفاره هم ندارد.

ظاهرا این محقق حفظه الله صحیحه علی بن رئاب را حمل کرده است بر افاضه قبل از نصف شب، این حمل قرینه لازم دارد ولی قرینه‎ای نداریم و صحیحه علی بن رئاب اطلاق دارد.

نکته ششم: جواز کوچ معذورین از مشعر در شب عید قربان

ما گفتیم وقوف بین الطلوعین در مشعر واجب است و تا طلوع خورشید باید در مشعر باشد ولی طوائفی هستند که شارع برای اینها ترخیص قائل شده است، فرموده‎اند این طوائف شب از مشعر کوچ کنند به منا نه عقوبت دارند و نه کفاره دارند و مجاز هستند وقوف بین الطلوعین را انجام ندهند. این طوائف را از نصوص خاص باید به دست بیاوریم که چند طائفه هستند؟

طائفه اول: نسوان هستند. زنها مطلقا، می‎توانند وقوف بین الطلوعین در معشر نباشند (قبل از نیمه شب یا بعد از نیمه شب خواهد آمد) دلیل بر این ترخیص نسبت به زنها صحیحه سعید اعرج و روایات معتبر دیگر است. صحیحه سعید اعرج در باب 17 ابواب وقوف به مشعر ح 2 «18505- 2- وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ سَعِيدٍ الْأَعْرَجِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ مَعَنَا نِسَاءٌ- فَأُفِيضُ بِهِنَّ بِلَيْلٍ فَقَالَ نَعَمْ- تُرِيدُ أَنْ تَصْنَعَ كَمَا صَنَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص قُلْتُ نَعَمْ- قَالَ أَفِضْ بِهِنَّ بِلَيْلٍ- وَ لَا تُفِضْ بِهِنَّ حَتَّى تَقِفَ بِهِنَّ بِجَمْعٍ- ثُمَّ أَفِضْ بِهِنَّ حَتَّى تَأْتِيَ الْجَمْرَةَ الْعُظْمَى فَيَرْمِينَ الْجَمْرَةَ- فَإِنْ لَمْ يَكُنْ عَلَيْهِنَّ ذَبْحٌ- فَلْيَأْخُذْنَ مِنْ شُعُورِهِنَّ وَ يُقَصِّرْنَ مِنْ أَظْفَارِهِنَّ- وَ يَمْضِينَ إِلَى مَكَّةَ فِي وُجُوهِهِنَّ- وَ يَطُفْنَ بِالْبَيْتِ وَ يَسْعَيْنَ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ- ثُمَّ يَرْجِعْنَ إِلَى الْبَيْتِ وَ يَطُفْنَ أُسْبُوعاً- ثُمَّ يَرْجِعْنَ إِلَى مِنًى وَ قَدْ فَرَغْنَ مِنْ حَجِّهِنَّ- وَ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَرْسَلَ مَعَهُنَّ أُسَامَةَ.» می‎گوید به امام گفتم همراه ما در حج خانمها هستند من اجازه دارم اینها را شب از مشعر بیرون ببرم امام فرمودند بله بعد فرمودند همان کاری که پیامبر انجام داد می‎خواهی انجام بدهی، گفتم بله، مسمای بودن در مشعر را داشته باشند.

معتبره سعید سمان «18508- 5- وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سَعِيدٍ السَّمَّانِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص عَجَّلَ النِّسَاءَ لَيْلًا مِنَ الْمُزْدَلِفَةِ إِلَى مِنًى- وَ أَمَرَ مَنْ كَانَ مِنْهُنَّ عَلَيْهَا هَدْيٌ- أَنْ تَرْمِيَ وَ لَا تَبْرَحَ حَتَّى تَذْبَحَ- وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ عَلَيْهَا مِنْهُنَّ هَدْيٌ- أَنْ تَمْضِيَ إِلَى مَكَّةَ حَتَّى تَزُورَ.».

معتبره ابی بصیر «18510- 7- مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لَا بَأْسَ بِأَنْ يُقَدَّمَ النِّسَاءُ إِذَا زَالَ اللَّيْلُ- فَيَقِفْنَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ سَاعَةً- ثُمَّ يُنْطَلَقُ بِهِنَّ إِلَى مِنًى فَيَرْمِينَ الْجَمْرَةَ- ثُمَّ يَصْبِرْنَ سَاعَةً ثُمَّ يُقَصِّرْنَ وَ يَنْطَلِقْنَ إِلَى مَكَّةَ فَيَطُفْنَ- إِلَّا أَنْ يَكُنَّ يُرِدْنَ أَنْ يُذْبَحَ عَنْهُنَّ- فَإِنَّهُنَّ يُوَكِّلْنَ مَنْ يَذْبَحُ عَنْهُنَّ.» پس طائفه اول زنها مطلقا می‎توانند وقوف بین الطلوعین نداشته باشند و کفاره ندارد.

طائفه دوم: ضعفاء هستند کسی که ناتوان است به خاطر مرض یا کبر سن یا به هر دلیل دیگری که ناتوان است. موثقه ابی بصیر در باب 17 ابواب وقوف در مشعر ح 6 «18509- 6- وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيِّ وَ غَيْرِهِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: رَخَّصَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِلنِّسَاءِ وَ الضُّعَفَاءِ- أَنْ يُفِيضُوا مِنْ جَمْعٍ بِلَيْلٍ- وَ أَنْ يَرْمُوا الْجَمْرَةَ بِلَيْلٍ- فَإِذَا أَرَادُوا أَنْ يَزُورُوا الْبَيْتَ وَكَّلُوا مَنْ يَذْبَحُ عَنْهُنَّ».

صحیحه معاویۀ بن عمار «14647- 4- وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلِيِّ بْنِ السِّنْدِيِّ وَ الْعَبَّاسِ كُلِّهِمْ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَقَامَ بِالْمَدِينَةِ عَشْرَ سِنِينَ لَمْ يَحُجَّ ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَذِّنْ فِي النّٰاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجٰالًا وَ عَلىٰ كُلِّ ضٰامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ فَأَمَرَ الْمُؤَذِّنِينَ أَنْ يُؤَذِّنُوا بِأَعْلَى أَصْوَاتِهِمْ بِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص يَحُجُّ مِنْ عَامِهِ هَذَا ..... ثُمَّ أَفَاضَ وَ أَمَرَ النَّاسَ بِالدَّعَةِ حَتَّى إِذَا انْتَهَى إِلَى الْمُزْدَلِفَةِ وَ هِيَ الْمَشْعَرُ الْحَرَامُ فَصَلَّى الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ بِأَذَانٍ وَاحِدٍ وَ إِقَامَتَيْنِ ثُمَّ أَقَامَ حَتَّى صَلَّى فِيهَا الْفَجْرَ وَ عَجَّلَ ضُعَفَاءَ بَنِي هَاشِمٍ بِاللَّيْلِ وَ أَمَرَهُمْ أَنْ لَا يَرْمُوا الْجَمْرَةَ جَمْرَةَ الْعَقَبَةِ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ فَلَمَّا أَضَاءَ لَهُ النَّهَارُ أَفَاضَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى مِنًى فَرَمَى جَمْرَةَ الْعَقَبَةِ...».

طائفه سوم: خائف است که خواهد آمد.

 

[1]. جلسه 34، مسلسل 1078، ‌دوشنبه‌، 98.09.4

[2] . تحریر الوسیله ج 1، ص 442 مسأله 2 : «من خرج قبل طلوع الفجر بلا عذر و متعمدا و لم يرجع إلى طلوع الشمس‌ فان لم يفته الوقوف بعرفات و وقف بالمشعر ليلة العيد إلى طلوع الفجر صح حجه على المشهور، و عليه شاة، لكن الأحوط خلافه، فوجب عليه بعد إتمامه الحج من قابل على الأحوط».

[3] . دلیل الناسک ص 343 و 344: « و على كل حال فمسمّى الوقوف في جزء من الليل إلى طلوع‌ الشمس بنيته هو الركن الذي يبطل الحج بتعمّد تركه ، و أما خصوص ما بين الطلوعين فهو واجب غير ركني . فلو أفاض قبل طلوع الشمس صحّ حجّه مطلقا  و لا شي‌ء عليه ، و إن كان الأحوط أن يجبره بشاة  إذا تعمّده لا لضرورة،».

[4] . در کتاب الخمس جلسات 13 و 14 به تاریخ 14 و 15 مهر ماه 1380 شمسی.

[5]. آیة الله شبیری زنجانی

***********************

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

بیان یک مطلب از نکته پنجم: وقوف رکنی در مشعر الحرام چه زمانی است؟

قبل از اینکه طائفه سوم از طوائف معذورین مورد بحث قرار بگیرد. ابتدا نکته‎ای را نسبت به اصل بحث اشاره کنیم. در افاضه عمدی از مشعر الحرام قبل از طلوع فجر ما به حکم صحیحه علی بن رئاب گفتیم حج صحیح است و علیه بدنۀ، توضیح بدهیم کلامی را از صاحب تعالیق مبسوطه ج 10 ص 462 ایشان هم با یک بیانی در صورت افاضه عمدی در شب همین بیان ما را مطرح می‎کنند یعنی دقیقا بر طبق صحیحه علی بن رئاب می‎فرمایند حج این فرد صحیح است و علیه بدنۀ، اما در بیان کمی با ما متفاوت هستند.

بیان ایشان این است که جمله شرطیه دوم در صحیحه مسمع اجمال ندارد بلکه اطلاق دارد می‎گوید اگر قبل از طلوع فجر کسی از مشعر بیرون برود به سمت منا، چه عالم باشد و چه جاهل باشد حجش درست است و علیه شاۀ، این اطلاق صحیحه مسمع، بعد می‏فرمایند صحیحه علی بن رئاب، صحیحه مسمع را تقیید می‎زند و می‎گوید در صورت علم علیه بدنۀ لذا صحیحه علی بن رئاب مقید صحیحه مسمع است، بعد ایشان می‎فرمایند اینگونه نتیجه می‎گیریم کسی که قبل از فجر افاضه کرده اگر جاهل بوده حجش درست است و یک گوسفند کفاره دارد و اگر عالم بوده حجش درست است و یک شتر کفاره دارد لذا در صورت عمد دقیقا به صحیحه علی بن رئاب عمل می‎کنند همانگونه که ما مشی کردیم.[2]

دقت فرمودید که نسبت به صحیحه مسمع ما قائل به اجمال شدیم سه احتمال در شرطیه دوم مطرح بود، خروج قبل از طلوع فجر، مربوط به جاهل باشد خروج قبل از طلوع فجر یا مربوط به عالم باشد و یا اطلاق داشته باشد، ما به خاطر اجمال دلالت صحیحه مسمع را ثابت ندانستیم لذا گفتیم در صورت جهل لاشئ علیه چه قبل از طلوع فجر و چه بعد از طلوع فجر، در صورت علم هم اگر قبل از طلوع فجر باشد علیه بدنۀ و اگر بعد از طلوع فجر باشد کفاره ندارد.

طائفه سوم: خائف

طائفه سوم از طوائفی که جایز است شب از مشعر افاضه کنند و بین الطلوعین نمانند خائف است، عنوان خائف، کسی که می‎ترسد، متعلق ترس ممکن است ترس از ازدحام و شلوغی باشد، ترس از عدم استطاعت باشد، که فردا نتواند رمی کند ترس از دشمن باشد متعلق ترس هر چه باشد.

دلیل بر جواز افاضه خائف در شب چیست؟ صاحب تفصیل الشریعة در تفصیل الشریعه ج 15 ص 139 مطلبی دارند. می‎فرمایند دلیل بر جواز افاضه خائف دو روایت است که هر دو روایت ضعف سندی دارد. یکی مرسله جمیل بن دراج و دیگری روایت علی بن عطیه. می‎فرمایند این دو روایت دلالتشان تمام است ولی سند هر دو تمام نیست، ولی عمل مشهور و فتوای مشهور که فتوا داده‎اند خائف می‎تواند شب از مشعر افاضه کند، فتوای مشهور ضعف سند این دو روایت را جبران می‎کند و لذا ما هم طبق آن فتوا می‏دهیم.[3]

عرض می‎کنیم که این مطالب ایشان قابل مناقشه جدی است:

اولا: روایت اول مرسله جمیل ما قبول داریم دلالتش تمام است و سندش ضعیف است.

روایت اول:«18504- 1- مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: لَا بَأْسَ أَنْ يُفِيضَ الرَّجُلُ بِلَيْلٍ إِذَا كَانَ خَائِفاً». دلالت تمام و سند مرسله است.

روایت دوم: روایت علی بن عطیه باب 14 ابواب رمی جمره عقبه ح 3 «18616- 3- وَ عَنْهُ عَنْ مُوسَى بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَطِيَّةَ قَالَ: أَفَضْنَا مِنَ الْمُزْدَلِفَةِ بِلَيْلٍ- أَنَا وَ هِشَامُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِكِ الْكُوفِيُّ- فَكَانَ هِشَامٌ خَائِفاً- فَانْتَهَيْنَا إِلَى جَمْرَةِ الْعَقَبَةِ طُلُوعَ الْفَجْرِ- فَقَالَ لِي هِشَامٌ أَيَّ شَيْ‌ءٍ أَحْدَثْنَا فِي حَجِّنَا- فَنَحْنُ كَذَلِكَ إِذْ لَقِيَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى ع- قَدْ رَمَى الْجِمَارَ وَ انْصَرَفَ فَطَابَتْ نَفْسُ هِشَامٍ.».

دقت کنید نسبت به این روایت که این محقق می‎گوید سند ضعیف است، ممکن است کسی سندش را تصحیح کند ولی مهم این است که این روایت دلالت بر مدعا ندارد، روایت می‎گوید هشام بن عبدالملک چون خائف بود شب افاضه کرد، از مشعر رفت به منا، عمل علی بن عطیه و هشام بن عبدالملک کوفی برای ما حجت نیست، امام هفتم علیه السلام هم که شب آمده‎اند رمی کرده‎اند و در نتیجه شب در مشعر نمانده‎اند علتش روشن نیست که امام خائف بودند یا علت دیگری داشته است. لذا بر فرض که سند این روایت را هم کسی درست کند که حداقل طبق مبانی مرحوم خوئی سند درست است روایت دلالت ندارد.

ثانیا: عمده این است که به این محقق عرض می‎کنیم که شما چند باب را تورق نمودید و دیدید دلیل دیگری و روایت دیگری نداریم؟ از کجا مشهور به این دو روایت عمل کرده‎اند؟ ما روایات صحیح و معتبری داریم که یا به مدلول مطابقی و یا به مدلول التزامی دلالت می‎کند خائف حق افاضه از مشعر را دارد در شب، نیاز به این دو روایت نداریم که روزۀ شک دار بگیریم.

باب 14 ابواب رمی جمره عقبه ح 1 و ح 2 و ح 4، را رماجعه کنید. صحیحه محمد بن مسلم:«18617- 4- مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلٍ عَنْ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: فِي الْخَائِفِ لَا بَأْسَ بِأَنْ يَرْمِيَ الْجِمَارَ بِاللَّيْلِ- وَ يُضَحِّيَ بِاللَّيْلِ وَ يُفِيضَ بِاللَّيْلِ.»، اشکالی نیست که خائف شب برود رمی کند و شب قربانی کند، نسبت به قربانی یک بحثی است که خواهد آمد، و شب هم افاضه کند. صحیحه عبدالله بن سنان:«18614- 1- مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا بَأْسَ بِأَنْ يَرْمِيَ الْخَائِفُ بِاللَّيْلِ- وَ يُضَحِّيَ وَ يُفِيضَ بِاللَّيْلِ.».

حدیث دوم این باب این روایت است: «18615- 2- وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنِ الْحُسَيْنِ سَعِيدٍ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: رُخِّصَ لِلْعَبْدِ وَ الْخَائِفِ وَ الرَّاعِي فِي الرَّمْيِ لَيْلًا.».

این روایت (صحیحه محمد بن مسلم و صحیحه عبدالله بن سنان) که سندش هم صحیح است، این یفیض باللیل در آن دو احتمال است، ممکن است ما روایت را به ترتیب معنا کنیم که امام علیه السلام می‎فرمایند بأسی نیست که خائف شب دهم رمی کند و همان شب قربانی کند و همان شب از منا برود. افاضه کند و برود به مکه اعمالش را انجام بدهد، اگر اینگونه روایت را معنا کردیم روایت به دلالت التزامی دلالت می‎کند که شب از مشعر می‎تواند برود منا، کسی که شب می‎خواهد رمی کند شب در مشعر نیست.

ممکن است کسی بگوید روایت در مقام بیان احکام سه‎گانه است بدون ترتیب، روایت می‎خواهد بگوید لا بأس که خائف شب رمی کند، شب قربانی کند و افاضه از مشعر هم شب باشد. آن وقت دلالت مطابقی می‎شود.

شاهد بر دلالت مطابقی این است که معمولا برای رفتن از منا به مکه نفر به کار می‎رود نه افاضه، لذا یفیض باللیل مقصود افاضه از مشعر است حالا فرق نمی‎کند روایت بدون شبهه یا به دلالت مطابقی و یا به دلالت التزامی می‎گوید خائف جواز افاضه از مشعر در شب خواهد داشت. لذا با وجود این روایات صحیحه نوبت به کلام صاحب تفصیل الشریعة نمی‎رسد.

نتیجه: ما دلیل معتبر داریم که خائف می‎تواند وقوف بین الطلوعین را در مشعر ترک کند و به منا برود و همان شب رمی جمره انجام دهد.

طائفه چهارم: مرافقین و همراهان سه طائفه قبل هستند، به طبیعت خانمها مرافقینی با خودشان دارند، آیا مرافقین این زنها و ضعفاء و خائفین اگر احتیاج به مرافق دارند آنها هم جایز است شب از مشعر افاضه کنند و به منا بروند؟ و مهم اینجا این است اگر مرافقین با زنها و ضعفاء رفتند و بعد از رمی این طوائف، وقت بود که برگردند به مشعر، آیا این مرافقین برای درک وقوف باید برگردند یا نه؟ اینجا اختلاف است.

از کلمات برخی از فقها استفاده می‎شود که مرافقین اگر می‎توانند و وقت دارند باید برگردند و و وقوف اختیاری را در مشعر درک کنند و اگر برنگشتند حجشان باطل است. ولی به نظر ما چنانچه از سکوت یا تصریح جمع زیادی از فقهاء استفاده می‎شود مرافقین هم در همان وقوف در شب مقداری از شب وظیفۀ خودشان را انجام داده‎اند و لازم نیست برای درک وقوف بین الطلوعین حتما به مشعر برگردند.

دلیل بر این معنا به نظر ما اطلاق مقامی است در صحیحه سعید اعرج، سؤال می‎کند از امام علیه السلام، «18505- 2- وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ سَعِيدٍ الْأَعْرَجِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ مَعَنَا نِسَاءٌ- فَأُفِيضُ بِهِنَّ بِلَيْلٍ فَقَالَ نَعَمْ- تُرِيدُ أَنْ تَصْنَعَ كَمَا صَنَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص قُلْتُ نَعَمْ- قَالَ أَفِضْ بِهِنَّ بِلَيْلٍ- وَ لَا تُفِضْ بِهِنَّ حَتَّى تَقِفَ بِهِنَّ بِجَمْعٍ- ثُمَّ أَفِضْ بِهِنَّ حَتَّى تَأْتِيَ الْجَمْرَةَ الْعُظْمَى فَيَرْمِينَ الْجَمْرَةَ- فَإِنْ لَمْ يَكُنْ عَلَيْهِنَّ ذَبْحٌ- فَلْيَأْخُذْنَ مِنْ شُعُورِهِنَّ وَ يُقَصِّرْنَ مِنْ أَظْفَارِهِنَّ- وَ يَمْضِينَ إِلَى مَكَّةَ فِي وُجُوهِهِنَّ- وَ يَطُفْنَ بِالْبَيْتِ وَ يَسْعَيْنَ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ- ثُمَّ يَرْجِعْنَ إِلَى الْبَيْتِ وَ يَطُفْنَ أُسْبُوعاً- ثُمَّ يَرْجِعْنَ إِلَى مِنًى وَ قَدْ فَرَغْنَ مِنْ حَجِّهِنَّ- وَ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَرْسَلَ مَعَهُنَّ أُسَامَةَ.»، امام علیه السلام می‎فرمایند بعد از وقوف در مشعر افاضه کن، اینجا در این روایت ذکر نمی‎شود که خودت برگرد تا وقوف را درک کنی، این معهود نیست که کسی محرم نباشد و آنجا باشد که این طوائف را ببرد به منا.

به نظر ما چنانچه مشهور استفاده کرده‎اند اطلاق مقامی نسبت به طائفه چهارم محکم است، لذا همان وقوف در شب برای مرافقین هم کافی است و لازم نیست دوباره برگردند.

در ذیل این نکته مطلبی باید اشاره شود، آن مطلب این است که معذورین که شب می‎توانند از مشعر افاضه کنند آیا افاضه آنها باید بعد از نصف شب باشد، حتما باید تا نصف شب در مشعر باشند، یا نه این قید لازم نیست، هر وقتی از شب که مسمای وقوف را در مشعر داشتند می‎توانند حرکت کنند؟

اینجا بین فقهاء دو نظر است: برخی مثل مرحوم امام در تحریرالوسیله نسبت به معذورین می‎فرمایند «و الأحوط الذي لا يترك أن لا ينفروا قبل نصف الليل، فلا يجب على هذه الطوائف الوقوف بين الطلوعين.» قبل از نیمه شب از مشعر بیرون نروند. برخی از فقهاء مثلا از کلام صاحب جواهر در جواهر الکلام ج 19 ص 79 استفاده می‎شوند که ایشان برای این مسأله رجحان قائلند، می‎فرمایند «نعم ينبغي للمعذورين أن لا يفيضوا إلا بعد انتصاف الليل، كما انه لا بد لهم من الوقوف و لو قليلا كما نص عليه في بعض الأخبار السابقة،..»، یعنی مستحب است، بهتر این است که قبل از نیمه شب از مشعر بیرون نرود. وجه این دو نظر چیست؟ به نظر ما حق با صاحب جواهر است مراجعه کنید تا بررسی کنیم.

 

[1]. جلسه 35، مسلسل 1079، ‌سه‌شنبه‌، 98.09.5

[2] . تعاليق مبسوطة على مناسك الحج (للفياض)؛ ص: 461: «و لكن للمناقشة في هذا الجواب مجال، فان الصحيحة ظاهرة في أن الموضوع في الشرطية الأولى الرجل الجاهل، باعتبار ظهور الضمير في قوله عليه السّلام: «إن كان جاهلا» في الرجوع اليه، و الموضوع في الشرطية الثانية الرجل المفيض بعين الملاك، و هو ظهور الضمير في قوله عليه السّلام: «و إن كان أفاض» في الرجوع اليه. و من الواضح ان الرجل المفيض يعم الجاهل و العالم معا، و لا وجه لتخصيصه بالأول، و على هذا فالصحيحة بما أنها ظاهرة في أن مورد الشرطية الأولى هو الافاضة بعد طلوع الفجر و قبل أن يفيض الناس، فهي تدل بمنطوقها على عدم ثبوت الكفارة على الجاهل بالحكم، و بمفهومها على ثبوتها على العالم به. و اما الشرطية الثانية فتدل بمنطوقها على أن من أفاض من المشعر قبل الفجر، فعليه كفارة، و مقتضى اطلاقها عدم الفرق بين أن يكون جاهلا بالحكم أو عالما به، و بمفهومها على أن من أفاض منه بعد طلوع الفجر و قبل طلوع الشمس فلا كفارة عليه، و مقتضى اطلاقها عدم الفرق بين كونه جاهلا أو عالما. و بما أن الشرطية الأولى تدل بمقتضى مفهومها على ثبوت الكفارة على العالم بالحكم‌ فتصلح أن تكون مقيدة لإطلاق مفهوم الشرطية الثانية تطبيقا لقاعدة حمل المطلق على المقيد.

فالنتيجة أن من أفاض من المشعر قبل طلوع الفجر فعليه كفارة دم شاة، بدون فرق بين كونه عالما بالحكم أو جاهلا، و من أفاض بعد طلوع الفجر و قبل أن يفيض الناس، فان كان عالما فعليه الكفارة، و إلّا فلا شي‌ء عليه، هذا من ناحية.

و من ناحية أخرى ان الصحيحة تدل على أن ترك الوقوف بين الطلوعين عامدا و ملتفتا الى الحكم الشرعي لا يكون مبطلا للحج، و معنى هذا ان الركن هو مسمى الوقوف و التواجد في ليلة العيد. و تؤكد ذلك صحيحة علي بن رئاب أن الصادق عليه السّلام «قال: من أفاض مع الناس من عرفات فلم يلبث معهم بجمع و مضى الى منى متعمدا أو مستخفا فعليه بدنة» «1» بتقريب أنها لا تدل على بطلان الحج بترك الوقوف بين الطلوعين، و انما تدل على أن من لم يقف مع الناس بجمع و أفاض قبل طلوع الفجر الى منى عامدا و ملتفتا فعليه كفارة بدنة، و تكون حينئذ منافية من هذه الناحية مع صحيحة مسمع المتقدمة، فانها تدل على أن من أفاض قبل طلوع الفجر فعليه دم شاة، و بما أن صحيحة مسمع مطلقة من جهة كونه عالما بالحكم أو جاهلا به، و صحيحة ابن رئاب مقيدة بالعالم به، بقرينة الاستخفاف، فتصلح أن تكون مقيدة لإطلاقها، و نتيجة ذلك أن من أفاض قبل طلوع الفجر، فان كان جاهلا بالحكم فعليه دم شاة، و إن كان عالما به فعليه بدنة».

[3] . تفصیل الشریعه ج 5 ص 133: «و أمّا الخائف، فيدل على جواز تعجيله المرسلة و الرواية الأخيرة، و إن كان فيهما ضعف من حيث السند، فهو منجبر بفتوى المشهور، على ما يستفاد من تعبير المنتهى و المدارك، على ما مرّ في أوّل البحث.».

***********************

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

بیان یک مطلب ذیل نکته ششم: آیا معذورین که شب می‎توانند از مشعر افاضه کنند، بعد از نیمه شب باید افاضه کنند یا نه هر وقت از شب که رفتند مشکلی ندارد؟

مطلبی را ضمن نکته ششم باید بررسی کنیم و آن مطلب این است که معذورین که شب می‎توانند وقوف کنند و از مشعر به منا بروند و تا طلوع شمس نمانند آیا بعد از نیمه شب باید افاضه کنند یا نه هر وقت از شب که رفتند مشکلی ندارد؟

برخی مثل صاحب جواهر فرمودند راجح است و ینبغی، بهتر است تا نیمه شب بمانند. برخی مثل مرحوم امام در تحریرالوسیله می‎فرمایند احوطی که ترک نشود این است که تا نیمه شب بمانند.

ما در این مسأله دو طائفه روایت داریم، مضمون یک طائفه مطلق است، «افض بهما لیلا» در شب زنها و ضعفاء را از مشعر ببر، اطلاق دارد چه قبل از نیمه شب و چه بعد از نیمه شب، ادله‎ای که هم فعل النبی را گزارش کرده که پیامبر فرمودند زنها را شب ببر منا، قید قبل یا بعد از نیمه شب ندارد.

در مقابل صحیحه ابی بصیر می‎گوید «18510- 7- مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لَا بَأْسَ بِأَنْ يُقَدَّمَ النِّسَاءُ إِذَا زَالَ اللَّيْلُ- فَيَقِفْنَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ سَاعَةً- ثُمَّ يُنْطَلَقُ بِهِنَّ إِلَى مِنًى فَيَرْمِينَ الْجَمْرَةَ- ثُمَّ يَصْبِرْنَ سَاعَةً ثُمَّ يُقَصِّرْنَ وَ يَنْطَلِقْنَ إِلَى مَكَّةَ فَيَطُفْنَ- إِلَّا أَنْ يَكُنَّ يُرِدْنَ أَنْ يُذْبَحَ عَنْهُنَّ- فَإِنَّهُنَّ يُوَكِّلْنَ مَنْ يَذْبَحُ عَنْهُنَّ.» زوال لیل به معنای تمام شدن نیست، این روشن است که وقتی شب تمام شد همه می‌توانند افاضه کنند بلکه زوال اللیل مانند زوال النهار ظهور دارد در نیمه شب چنانکه إذا زال النهار ظهور دارد در در نصف روز و ظهر، لذا این دلیل یک قید مطرح می‎کند، اشکالی نیست که زنها زودتر به منا بروند اگر نیمه شب شده است، روایت می‎گوید بعد از نیمه شب توقف کوتاهی کنند و بعد بروند به منا، این دو دلیل مطلق و مقید هستند، هر چند منطوقا مثبتین هستند، مطلق و مقید اگر مثبتین باشند، یکی دیگری را تقیید نمی‎زند مگر با وحدت حکم و شرائطی که در جای خودش ثابت است.

ولی در اینجا مفهوم صحیحه ابی بصیر از نظر فنی ممکن است طائفه اول را تقیید بزند. مفهوم صحیحه می‎گوید «اذا لم یزل اللیل فلایقدم النساء» اگر نیمه شب نشده زنها حق ندارند زودتر از مشعر بروند، لذا گفته شود از نظر فنی مفهوم این صحیحه روایات طائفه اول را تقیید می‎زند. که ذهاب زنها در لیل وقتی است که نیمه شب شده باشد و الا اگر نیمه شب نشده حق رفتن ندارند.

نسبت به این دو طائفه فنیا ممکن است کسی بگوید در اطلاق و تقیید چنین است.

برخی از علما مثل مرحوم حکیم در تعلقه بر دلیل الناسک ص 345 می‎فرمایند طائفه دوم معتبر نیست چون مشهور از آن اعراض کرده‎اند.[2]

عرض می‎کنیم اعراض مشهور از یک روایت بارها گفته‎ایم در صورتی است که روایت در مرئی و منظر با تمامیت دلالت، مشهور به آن توجه نکنند، این می‎شود اعراض، اما اگر روایتی محل استناد بود، مدلول روایت را به صورت دیگری تفسیر کردند، اینکه  مصداق اعراض نیست و اعراض ثابت نیست. به همین روایت برخی از فقهاء مثل صاحب جواهر و قبل از صاحب جواهر استناد کرده‎اند و فرموده‎اند مستحب است معذورین بعد از نیمه شب از مشعر بروند. اعراضی نیست. لذا عرض ما این است که از نظر فنی اینجا باید بگوییم رابطه اصطلاحی اطلاق و تقیید وجود ندارد. که مقید مطلق را تقیید بزنند.

توضیح مطلب: ما در اصول در بحث عام و خاص به تفصیل اشاره کردیم که قرینیت خاص برای تصرف در عام که یک امر عرفی است و یک جمع عرفی است، همه جا نیست، گاهی ممکن است مسأله بر عکس باشد و عرفا عام قرینه شود بر تصرف در ظهور خاص و آن در مواردی است که عامی احراز بشود نه در مقام جعل قانون بلکه در مقام عمل این عام ذکر شود، به صورتی که اگر تقیید و تخصیص این عام و مطلق الان ذکر نشود موجب اغراء به جهل باشد اگر عامی این چنین ذکر بشود و بعد خاصی گفته شود، اینجا خاص یا مقید تقیید نمی‎کند مطلق را و تخصیص نمی‎زند عام را.

در مباحث اصول مثال زدیم به اینکه أئمه دو شأن دارند گاهی در مقام بیان قوانین هستند و گاهی در مقام بیان برای عمل هستند مثال می‎زدیم به پزشکی که هم مطب دارد هم تدریس، ممکن است در کلاس بحث خودش یک عامی را ذکر کند اما مقیدات را برای جلسات بعد بگذارد هر چند در جلسه بعد برای افراد دیگری بگوید اما همین پزشک اگر در مطب باشد در مقام نسخه دادن به یک مریض نباید دارو را بدهد به یک مریض و به مریض دیگر بگوید چگونه مصرف کند.

حال اگر احراز کردیم مولا در مقام توصیه به عمل است و خاص ذکر نکرد این اقوی از خاص است لذا عام قرینه است برای تصرف در خاص.

به نظر ما ما نحن فیه از این موارد است، شما نگاه کنید صحیحه سعید اعرج را که از امام سؤال می‏کند «18505- 2- وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ سَعِيدٍ الْأَعْرَجِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ مَعَنَا نِسَاءٌ- فَأُفِيضُ بِهِنَّ بِلَيْلٍ فَقَالَ نَعَمْ- تُرِيدُ أَنْ تَصْنَعَ كَمَا صَنَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص قُلْتُ نَعَمْ- قَالَ أَفِضْ بِهِنَّ بِلَيْلٍ- وَ لَا تُفِضْ بِهِنَّ حَتَّى تَقِفَ بِهِنَّ بِجَمْعٍ- ثُمَّ أَفِضْ بِهِنَّ حَتَّى تَأْتِيَ الْجَمْرَةَ الْعُظْمَى فَيَرْمِينَ الْجَمْرَةَ- فَإِنْ لَمْ يَكُنْ عَلَيْهِنَّ ذَبْحٌ- فَلْيَأْخُذْنَ مِنْ شُعُورِهِنَّ وَ يُقَصِّرْنَ مِنْ أَظْفَارِهِنَّ- وَ يَمْضِينَ إِلَى مَكَّةَ فِي وُجُوهِهِنَّ- وَ يَطُفْنَ بِالْبَيْتِ وَ يَسْعَيْنَ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ- ثُمَّ يَرْجِعْنَ إِلَى الْبَيْتِ وَ يَطُفْنَ أُسْبُوعاً- ثُمَّ يَرْجِعْنَ إِلَى مِنًى وَ قَدْ فَرَغْنَ مِنْ حَجِّهِنَّ- وَ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَرْسَلَ مَعَهُنَّ أُسَامَةَ.» اینجا اگر قید دخالت دارد و در مقام عمل است باید امام می‏فرمودند قبل از نیمه شب حق نداری افاضه کنی، این روایت ظهور بسیار قوی پیدا می‏کند در شمول که هر وقت می‎خواهی افاضه کنی اشکالی ندارد لذا معتبره ابی بصیر ظهور در تقیید پیدا نمی‎کند عام قرینه می‎شود این خاص ذکرش برای رجحان و استحباب است، بهتر است بعد از نیمه شب این کار انجام شود. لذا به نظر ما به روشنی با این نگاه جمع بین دو دلیل اقتضا می‎کند مثل صاحب جواهر مشی شود و گفته شود قید زوال لیل برای افضلیت است و نمی‎تواند اطلاق مطلق را تقیید بزند و یا عموم عام را تخصیص بزند.

نتیجه: حق با صاحب جواهر است هر چند وجهش در جواهر الکلام بیان نشده است که نسبت به خصوص زنها نه سایر معذورین به جهت دلیل خاص می‎گوییم یستحب که زنها اگر شب می‌خواهند در مشعر باشند که تا بعد از نیمه شب در مشعر باشند البته لزومی ندارد و این احتیاط مرحوم امام هم به نظر ما جا ندارد.

نکته هفتم: آیا مشعر الحرام، غیر از وقوف اختیاری وقوف اضطراری هم دارد و کیفیت آن چگونه است که خواهد آمد.

 

[1]. جلسه 36، مسلسل 1080، ‌چهارشنبه‌، 98.09.6

[2] . دلیل الناسک ص 345: « لما في صحيح أبي بصير من التقييد بذلك، و ظاهره الوجوب. لكن إعراض الأصحاب عنه مانع عن الاعتماد عليه فيه، فتأمل.»..

**************************

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

نکته هفتم: آیا مشعر الحرام، غیر از وقوف اختیاری، وقوف اضطراری هم دارد و کیفیت آن چگونه است؟

تا الان ما دانستیم مشعر یک وقوف اختیاری دارد که بین الطلوعین است، یک وقوف اضطراری هم دارد قبل از این وقوف اختیاری که وقوف در شب عید بود برای ذوی الاعذار، (زنها، ضعفاء خائفین و مرافقین) یک وقوف سومی هم، وقوف اضطراری دیگر برای مشعر پیش بینی شده است، که آن وقوف از طلوع شمس تا زوال ظهر فی الجمله، روز عید قربان است، هر چند دقیقه، به این معنا که اگر کسی بین الطلوعین روز عید قربان به مشعر نرسید، نتوانست بین الطلوعین خودش را به مشعر برساند بعد از طلوع شمس که مردم به منا می‎روند، وارد مشعر شد، همین مقدار که وقوف‎مائی (وقوفی) روز عید قربان تا ظهر عید در مشعر داشته باشد، باز هم وقوف مشعر درک شده است و حجش باطل نمی‎شود.

روایات متعددی دال بر این وقوف اضطراری در مشعر است. باب 23 از ابواب وقوف به مشعر را در وسائل الشیعه مراجعه کنید، چند حدیث معتبر دال بر این معناست. از جمله صحیحه جمیل: «18536- 9- مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ أَدْرَكَ الْمَشْعَرَ الْحَرَامَ يَوْمَ النَّحْرِ- مِنْ قَبْلِ زَوَالِ الشَّمْسِ فَقَدْ أَدْرَكَ الْحَجَّ.». سند تمام و دلالت هم ظاهر است.

روایت دوم: صحیحه عبدالله بن مغیره: «18533- 6- وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ: جَاءَنَا رَجُلٌ بِمِنًى- فَقَالَ إِنِّي لَمْ أُدْرِكِ النَّاسَ بِالْمَوْقِفَيْنِ جَمِيعاً- إِلَى أَنْ قَالَ فَدَخَلَ إِسْحَاقُ بْنُ عَمَّارٍ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ ع- فَسَأَلَهُ عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ إِذَا أَدْرَكَ مُزْدَلِفَةَ- فَوَقَفَ بِهَا قَبْلَ أَنْ تَزُولَ الشَّمْسُ يَوْمَ النَّحْرِ- فَقَدْ أَدْرَكَ الْحَجَّ.».

موثقه اسحاق بن عمار[2] و صحیحه معاویۀ بن عمار [3]، هم بر این مطلب دلالت دارند. اصل این نکته کلامی در آن نیست. با توضیح نکته هفتم روشن می‎شود که برای وقوف به مشعر سه وقت متصور است، یک وقت اختیاری و دو وقت اضطراری، که وقت اختیاری در وسط دو وقت اضطراری واقع شده است. به این معنا که بین الطلوعین وقوف اختیاری مشعر است، در روز عید قربان، شب عید قربان یک وقوف اضطراری است و روز عید قربان هم یک وقوف اضطراری دیگر است.

از طرف دیگر در بحث وقوف به عرفه هم اشاره کردیم عرفه هم دو وقت وقوف دارد، یک وقوف اختیاری عصر روز عرفه از ظهر تا مغرب شرعی که ما مسما گفتیم نه ممتد، وقوف اضطراری عرفات هم شب عید قربان بود، (البته مسمای وقوف به اندازه چند دقیقه) چون این وقوفها مختلف است، یک بحث مهمی که اینجا مطرح است و نکته هشتم از نکات وقوف به مشعر را تشکیل می‎دهد این است که حاجی در رابطه با درک این وقوفها صور مختلفی دارد.

نکته هشتم: صور درک وقوف عرفات و مشعر برای حاج

گاهی هر دو وقوف اختیاری را درک می‎کند، گاهی یک اختیاری مشعر و اضطراری عرفات را در درک می‎کند و گاهی بر عکس و در همه این صور حداقل در صورتی که به وقوف اختیاری نرسیده، نرسیدنش به وقوف اختیاری یا عمدا است یا جهلا و یا نسیانا است، مرحوم امام در تحریرالوسیله می‎فرمایند مسأله صوری پیدا می‎کند که ما صور محل ابتلاء را در ضمن چند صورت بیان می‎کنیم. لذا ما هم به تبع ایشان بعضی از صور محل ابتلاء را اشاره می‎کنیم.

صورت اول: درک اختیاری هر دو وقوف

حاجی هر دو وقوف اختیاری را درک کرده است. این صورت بحثی ندارد که اشکالی در صحت حج او از جهت وقوف نیست.

صورت دوم: عدم درک هر دو وقوف نه اختیاری و نه اضطراری

به هیچ وجه وقوفین را درک نمی‎کند، نه اختیاری و نه اضطراری، وقتی می‎آید که روز عید قربان وارد مکه می‎شود، نه به وقوف اختیاری و اضطراری عرفه و نه به وقوف اختیاری و اضطراری مشعر می‎رسد. کسی که وقوفین را درک نکند نه اختیاری و نه اضطراری را، در سه مقام باید حکم این فرد بررسی شود.

مقام اول: بطلان حج

نسبت به بطلان حج خلاف و نزاعی نیست در اینکه حج این فرد باطل است. دلیل بر بطلان روایات معتبری است که دال بر این معناست. باب 22 ابواب وقوف به مشعر ح 2، به قسمتهایی از این حدیث هم قبلا استدلال کردیم، صحیحه حلبی: «18525- 2- مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَأْتِي بَعْدَ مَا- يُفِيضُ النَّاسُ مِنْ عَرَفَاتٍ- فَقَالَ إِنْ كَانَ فِي مَهْلٍ- حَتَّى يَأْتِيَ عَرَفَاتٍ مِنْ لَيْلَتِهِ فَيَقِفَ بِهَا- ثُمَّ يُفِيضَ فَيُدْرِكَ النَّاسَ فِي الْمَشْعَرِ قَبْلَ أَنْ يُفِيضُوا- فَلَا يَتِمُّ حَجُّهُ حَتَّى يَأْتِيَ عَرَفَاتٍ- وَ إِنْ قَدِمَ رَجُلٌ وَ قَدْ فَاتَتْهُ عَرَفَاتٌ- فَلْيَقِفْ بِالْمَشْعَرِ الْحَرَامِ- فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَعْذَرُ لِعَبْدِهِ- فَقَدْ تَمَّ حَجُّهُ إِذَا أَدْرَكَ الْمَشْعَرَ الْحَرَامَ- قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ أَنْ يُفِيضَ النَّاسُ- فَإِنْ لَمْ يُدْرِكِ الْمَشْعَرَ الْحَرَامَ- فَقَدْ فَاتَهُ الْحَجُّ فَلْيَجْعَلْهَا عُمْرَةً مُفْرَدَةً- وَ عَلَيْهِ الْحَجُّ مِنْ قَابِلٍ.». محل استشهاد این قسمت است « فَإِنْ لَمْ يُدْرِكِ الْمَشْعَرَ الْحَرَامَ- فَقَدْ فَاتَهُ الْحَجُّ». این روایت به روشنی دلالت می‎کند که کسی که وقوف به عرفات و مشعر را درک نکند حجش فوت شده است.

به روایاتی که می‎گوید«اذا فاتتک المزدلفه فقد فاتتک الحج» هم با تمسک به مفهوم اولویت استدلال شده است که این روایات می‎گوید کسی که مزدلفه از او فوت شده است، حج او فوت شده، که به طریق اولی دلالت دارد که کسی که به وقوف نرسیده حجش باطل باشد. این مقام اول

مقام دوم: تبدیل حج او به عمره مفرده و خروج از احرام با انجام عمره مفرده

مکلف اگر از مسجد شجره محرم ‎شود و در روز عید قربان به مکه بیاید ( مخصوصا در آن زمانهای قدیم که دزدها به کاروانها حمله می‎کردند.) مقام دوم این است که با این احرام چه کند؟ به عبارت دیگر سایر اعمال اگر در اواسط عمل حکم به بطلان بشود انسان عمل را رها می‎کند. مثلا در رکعت اول نماز می‎فهمد نمازش باطل است نمازش را رها می‎کند. در خصوص حج ادعا شده است که ما اجماع داریم اگر انسان حج و عمره را شروع کرد و محرم شد و حکم شد عمل باطل است، نمی‎تواند عمل را قطع کند باید ادامه بدهد یا با مخرجی از احرام خارج شود. این اجماع را در یک موردی بررسی می‎کنیم و فعلا نیازی به این اجماع نداریم، در مقام دوم کسی که به وقوفین نرسید و حجش باطل شد ادله‎ی خاص می‎گوید حج او به عمره مفرده تبدیل می‎شود و باید عمره انجام بدهد و با عمره مفرده از احرام خارج شود. دلیل بر این معنا روایات معتبر باب 27 از ابواب وقوف به مشعر الحرام است.

از جمله صحیحه معاویۀ بن عمار: «18558- 1- مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ صَفْوَانَ‌ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ أَدْرَكَ جَمْعاً فَقَدْ أَدْرَكَ الْحَجَّ- قَالَ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَيُّمَا حَاجٍّ سَائِقٍ لِلْهَدْيِ- أَوْ مُفْرِدٍ لِلْحَجِّ أَوْ مُتَمَتِّعٍ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ- قَدِمَ وَ قَدْ فَاتَهُ الْحَجُّ فَلْيَجْعَلْهَا عُمْرَةً- وَ عَلَيْهِ الْحَجُّ مِنْ قَابِلٍ.» حاجی که حج او حج قران بوده است که از اول با خودش قربانی می‏برد یا حج افراد انجام می‏‎دهد یا حج تمتع انجام می‏دهد. وقتی برسد به حج که حج فوت شده باشد، مثل اینکه وقوفین را درک نکند باید آن احرامش را عمره قرار بدهد. یعنی احرامش باید احرام عمره مفرده شود.

صحیحه معاویۀ بن عمار: «18560- 3- وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ جَاءَ حَاجّاً- فَفَاتَهُ الْحَجُّ وَ لَمْ يَكُنْ طَافَ- قَالَ يُقِيمُ مَعَ النَّاسِ حَرَاماً أَيَّامَ التَّشْرِيقِ- وَ لَا عُمْرَةَ فِيهَا فَإِذَا انْقَضَتْ طَافَ بِالْبَيْتِ- وَ سَعَى بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ وَ أَحَلَّ- وَ عَلَيْهِ الْحَجُّ مِنْ قَابِلٍ يُحْرِمُ مِنْ حَيْثُ أَحْرَمَ.». بعدا اشاره می‎کنیم که اگر می‎خواهد عمره انجام دهد در ایام تشریق (یازدهم و دوازدهم و سیزدهم ذی حجه) انجام ندهد، آن سه روز محرم باشد وقتی ایاق تشریق گذشت اعمال عمره مفرده را انجام بدهد و از احرام خارج شود.

روایت محمد بن فضیل هم بر این معنا دلالت دارد.«18530- 3- وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُضَيْلٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الْحَدِّ- الَّذِي إِذَا أَدْرَكَهُ الرَّجُلُ أَدْرَكَ الْحَجَّ- فَقَالَ إِذَا أَتَى جَمْعاً وَ النَّاسُ فِي الْمَشْعَرِ- قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ فَقَدْ أَدْرَكَ الْحَجَّ وَ لَا عُمْرَةَ لَهُ- وَ إِنْ لَمْ يَأْتِ جَمْعاً حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ- فَهِيَ عُمْرَةٌ مُفْرَدَةٌ وَ لَا حَجَّ لَهُ- فَإِنْ شَاءَ أَقَامَ وَ إِنْ شَاءَ رَجَعَ وَ عَلَيْهِ الْحَجُّ مِنْ قَابِلٍ.» سند این روایت معتبر نیست.

نتیجه مقام دوم: احرام این فرد تبدیل می‏شود به احرام عمره مفرده و باید اعمال عمره مفرده انجام بدهد.

مقام سوم: وظیفۀ بعدی این فرد چیست؟

فرض این است که حجش فوت شده است یک عمره مفرده انجام داده است، مخصوصا نسبت به کسی که مستطیع بوده است، نسبت به این مقام سوم که وظیفۀ بعدی این فرد چیست؟ به عبارت دیگر آیا باید سال بعد حج انجام بدهد یا نه وظیفه‎ای ندارد؟ این دو نظریه است:

نظریه اول: مشهور قائلند اگر امسال که حج از او فوت شده است، سال اول استطاعتش هست، حجی بر او واجب نیست مگر دوباره مستطیع شود بله اگر حج از گذشته بر او مستقر است، (بحث استقرار حج را هم قبلا بحث کردیم)، لا محاله علیه الحج من قابل و سال بعد باید به حج برود.

نظریه دوم: به شیخ طوسی در تهذیب الاحکام و شیخ صدوق در من لا یحضره الفقیه نسبت داده شده است که قائل به تفصیل هستند. بیان این تفصیل این است که در ضمن مستحبات احرام یک دعائی است که حاجی قبل از محرم شدن همراه با نیت این دعا را می‎خواند، یک جمله این دعا این است که می‎گوید خدایا اگر مانعی برای من پیش آمد و محبوس شدم از حج « حُلَّنِي حَيْثُ حَبَسْتَنِي»، شیخ طوسی در تهذیب الاحکام  ج 5 ص 295 [4]فرموده است، این کسی که قد فاته الحج دو حالت دارد، گاهی در وقت احرام این دعا را خوانده است « حُلَّنِي حَيْثُ حَبَسْتَنِي »، اگر این دعا را خوانده است قضا از او ساقط است. گویا همین عمره مفرده جای حج را می‎گیرد ولی اگر آن دعا را در وقت نیت احرام نخوانده است. یجب علیه الحج من قابل، سال بعد واجب است حج را انجام بدهد.

برای بررسی این بحث ابتدا مطلبی را از مرحوم خوئی مطالعه کنید نه در ضمن این صورت، بلکه در ضمن مباحث احرام، مستحبات احرام، بحث قبل از تلبیه در معتمد العروۀ الوثقی ج 2 ص 508 تا ص 519 ببینید ذیل این بحث که مستحب است حاجی در حال احرام این دعا را بخواند آنجا مرحوم خوئی به مناسبت این بحث را مطرح می‎کنند که خواندن این دعا چه ثمره‎ای دارد، بعد از ذکر مطالبی وارد این بحث می‎شوند که آیا این دعا نسبت به کسی که موقفین از او فوت شده است اثر عملی دارد یا نه؟ سه طائفه روایت می‎آورند و بررسی می‎کنند و یک اجماعی از علامه حلی نقل می‎کنند و با تزلزل از مسأله می‎گذرند. کلام مرحوم خوئی را مطالعه نمایید تا وراد بررسی شویم.[5]

 

[1]. جلسه 37، مسلسل 1081، ‌شنبه‌، 98.09.9

[2] . ( ظاهرا این روایت مقصود است «18538- 11- وَ عَنْهُمْ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ أَدْرَكَ الْمَشْعَرَ الْحَرَامَ وَ عَلَيْهِ خَمْسَةٌ مِنَ النَّاسِ- قَبْلَ أَنْ تَزُولَ الشَّمْسُ فَقَدْ أَدْرَكَ الْحَجَّ.».)

[3] . ( ظاهرا این روایت مقصود است «18542- 15 مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا أَدْرَكَ الزَّوَالَ فَقَدْ أَدْرَكَ الْمَوْقِفَ.»).

[4] . تهذیب الاحکام ج 5 ص 295 : « فَمَحْمُولٌ عَلَى أَنَّهُ إِذَا كَانَتْ حَجَّتُهُمْ حَجَّةَ التَّطَوُّعِ فَلَا يَلْزَمُهُمُ الْحَجُّ مِنْ قَابِلٍ وَ إِنَّمَا يَلْزَمُهُمْ إِذَا كَانَتْ حَجَّتُهُمْ حَجَّةَ الْإِسْلَامِ حَسَبَ مَا قَدَّمْنَاهُ وَ لَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يَقُولَ لَوْ كَانَتْ حَجَّةَ التَّطَوُّعِ لَمَا قَالَ فِي أَوَّلِ الْخَبَرِ وَ عَلَيْهِمُ الْحَجُّ مِنْ قَابِلٍ إِنِ انْصَرَفُوا إِلَى بِلَادِهِمْ لِأَنَّ هَذَا نَحْمِلُهُ عَلَى طَرِيقِ الِاسْتِحْبَابِ وَ الْفَضْلِ دُونَ الْفَرْضِ وَ الْإِيجَابِ وَ يَحْتَمِلُ أَيْضاً أَنْ يَكُونَ الْخَبَرُ مُخْتَصّاً بِمَنِ اشْتَرَطَ فِي حَالِ الْإِحْرَامِ فَإِنَّهُ إِذَا كَانَ اشْتَرَطَ لَمْ يَلْزَمْهُ الْحَجُّ مِنْ قَابِلٍ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ قَدِ اشْتَرَطَ لَزِمَهُ ذَلِكَ فِي الْعَامِ الْمُقْبِلِ وَ الَّذِي يَدُلُّ عَلَى هَذَا مَا رَوَاهُ‌».

[5] . معتمد عروۀ الوثقی ج 2 ص 515 :« «و منها: سقوط الحج من قابل، حكى ذلك عن الشيخ في التهذيب و استدل عليه بصحيح ضريس بن أعين، قال: (سئلت أبا جعفر (عليه السلام) عن رجل خرج متمتعا بالعمرة إلى الحج فلم يبلغ‌ مكة إلا يوم النحر، فقال: يقيم على إحرامه و يقطع التلبية حتى يدخل مكة فيطوف و يسعى بين الصفا و المروة، و يحلق رأسه و ينصرف إلى أهله، إن شاء، و قال: هذا لمن اشترط على ربه عند إحرامه فان لم يكن اشترط فان عليه الحج من قابل).

و لكن الصحيحة أجنبية عن مورد كلامنا، لأن محل الكلام إنما هو المحصور و هو الممنوع عن إتيان أعمال الحج أو العمرة بمرض و نحوه من الموانع، و مورد الصحيحة من يتمكن من الاعمال و المناسك من الطواف و السعي و لكن فإنه الموقفان لضيق الوقت و الغفلة و نحو ذلك فهذه الفائدة إنما تترتب على الاشتراط فيما إذا فإنه الوقوفان و تتبدل وظيفته إلى إتيان العمرة المفردة بنفس الإحرام الأول فيطوف و يسعى و يحلق رأسه ثم يأتي بطواف النساء، فهذه الصحيحة من جملة الروايات الواردة في فوت الموقفين و تلك الروايات على طوائف.

الأولى: ما دل على ان من فاته الوقوف يجب عليه الحج من قابل و في بعضها انه يجعل ما أتى به عمرة مفردة و عليه الحج من قابل كما في صحيح معاوية بن عمار، قال: و قال أبو عبد الله (ع) (أيما حاج سائق للهدي أو مفرد للحج أو متمتع بالعمرة إلى الحج قدم و قد فإنه الحج فليجعلها عمرة و عليه الحج من قابل) و قد ذكرنا غير مرة ان هذه الجملة (عليه الحج من قابل) و نحوها، ظاهرها عدم الاجزاء و عدم الاكتفاء بما اتى به أولا. الثانية: و هي بإزاء الاولى كصحيحة ضريس المتقدمة الدالة على التفصيل من انه لو اشترط الإحلال يسقط عنه الحج في القابل و تجزي العمرة المفردة عن الحج الواجب عليه و ان لم يكن اشترط فعليه الحج من قابل. الثالثة: ما يدل على انه لو اتى بعمرة مفردة أخرى غير ما بيده يسقط الحج عنه في القابل و يجزي ذلك عن الحج و ان لم يعتمر ثانيا فعليه الحج من قابل، كما في صحيحة داود الرقي، قال: (كنت مع أبي عبد الله (ع) بمنى إذ دخل عليه رجل فقال: قدم اليوم قوم قد فاتهم الحج، فقال نسأل الله العافية، قال: أرى عليهم ان يهريق كل واحد منهم دم شاة، و يحلون (يحلق) و عليهم الحج من قابل ان انصرفوا إلى بلادهم، و ان أقاموا حتى تمضي أيام التشريق بمكة ثم خرجوا إلى بعض مواقيت أهل مكة فأحرموا منه و اعتمروا فليس عليهم الحج من قابل).

فالروايات الدالة على سقوط الحج في القابل و عدمه بين ما هي مطلقة و بين ما هي مفصلة بين الاشتراط و عدمه، و بين ما هي مفصلة بين إتيان عمرة ثانية و عدمه.

فالمستفاد من هذه الطوائف سقوط الحج من قابل عمن اشترط، أو عمن أتى بعمرة مفردة ثانيا إذا فإنه الموقف، فان تم الإجماع المدعى على ان من وجب عليه الحج و تمكن منه لا يسقط عنه كما عن العلامة و ارتضاه غيره من الأكابر حتى صاحب الحدائق الذي لا يعتني بأمثال‌ هذه الإجماعات، فلا بد من رفع اليد عن الخبرين الدالين على سقوط الحج من قابل إذا اشترط أو اتى بعمرة مفردة ثانيا. و ان لم يتم الإجماع و احتملنا الاجتزاء من الشارع بما أتى به المشترط أو بما أتى به من العمرة المفردة ثانيا عن الحج الواجب عليه، فلا مانع من الالتزام بمضمون الروايتين و على كل تقدير سواء التزمنا بمضامين هذه الروايات أم لم تلتزم فهي أجنبية عن المحصور و المصدود لأن موردها عدم التمكن من الوقوف لضيق الوقت و نحوه لا الممنوع عن الاعمال بمرض و نحوه.

و الاولى ان يستدل لترتب هذه الفائدة بصحيح ذريح المتقدم فإنه صريح في سقوط الحج من قابل إذا اشترط الإحلال فإنه (ع) بعد ما سئل (أو ما اشترط على ربه قبل ان يحرم ان يحله) فأجاب السائل بقوله: (بلى) ثم سئل الراوي (أ فعليه الحج من قابل؟ قال: (ع) لا) و لو كنا نحن و هذه الصحيحة لالتزمنا بسقوط الحج من قابل، و لكن بإزائها صحيحة أخرى و هي صحيحة أبي بصير الدالة على ثبوت الحج من قابل، قال: (سئلت أبا عبد الله (ع) عن الرجل يشترط في الحج ان حلني حيث حبسني، عليه الحج من قابل؟ قال: نعم) و التنافي بين الصحيحتين ظاهر جدا.

و حمل قوله: (نعم) في صحيح أبي بصير على الحكم الوضعي و الفساد و قوله (لا) في صحيح ذريح على نفي الوجوب التكليفي،- فتكون النتيجة عدم وجوب الحج عليه في السنة القادمة و ان كان ما اتى به فاسدا فلا تعارض في البين- خلاف الظاهر بل الظاهر ان‌ النفي و الإثبات واردان في مورد واحد، و بعد التعارض و التكافؤ، يحكم إطلاق الروايات الدالة على وجوب الحج في السنة القادمة.

فتحصل من جميع ما تقدم: انه لا دليل على ما ذكروه من الفوائد فلا محيص الا عن الالتزام بأن فائدة الاشتراط ادراك الثواب بذكر الشرط في عقد الإحرام فهو مستحب تعبدي في نفسه و دعاء مأمور به في الاخبار يترتب على فعله الثواب، و دعاء يعلم المحرم باستجابته لأنه لو أحصر و منع عن إتيان الاعمال يحله الله تعالى.».