A A A

میقات دوم: وادی عقیق

میقات دوم از مواقیت خمسه وادی عقیق است. در مورد این میقات هم نکاتی را بررسی می‌کنیم:

نکته اول:

 اجماع و ضرورت قائم است بر اینکه وادی عقیق فی الجمله من المواقیت است، روایات صحیحه هم بر این معنا دلالت دارد. باب یکم از ابواب مواقیت حدیث یکم و دوم و سوم و هفتم، صحیحه حلبی صحیحه عمر بن یزید صحیحه معاویة بن عمار وقت لأهل نجد العقیق و لأهل العراق بطن العقیق و لأهل المشرق العقیق.

نکته دوم: مبدأ و منتهای وادی عقیق

در این مورد هم بین فتاوا و هم در روایات اختلاف است. جمع کثیری از جمله مرحوم امام در تحریر الوسیله می‌فرمایند و أوله المسلخ و وسطه غمره و آخره ذات عرق. خود ذات عرق هم داخل در میقات است، لذا برای اینکه همین معنا را با صراحت فقهاء قائل به این قول بفهمانند میگویند و الأقوی جواز الإحرام من جمیع مواضعه اختیارا. البته و الأفضل من المسلخ ثم من الغمرة که به اینها خواهیم پرداخت.

ابتدا روایاتی را که مبدأ و منتهای این وادی را ذکر کرده‌اند بررسی کنیم و اگر بین روایات تنافی و تعارضی است جمع کنیم تا بعد ببینیم در مبدأ و منتهی چه باید گفت. ما این روایات را حداقل به سه طائفه تقسیم می‌کنیم:

طائفه اول: روایاتی که مفادشان این است که وادی عقیق اوله المسلخ و آخره ذات عرق.

روایت اول: حدیث هفتم از باب دوم از ابواب مواقیت روایت عمار بن مروان مرحوم شیخ در تهذیب بإسناده عن موسی بن قاسم عن حسن ابن محمد عن محمد بن زیاد عن عمار بن مروان عن أبی بصیر قال سمعت أبا عبدالله علیه السلام یقول حد العقیق اوله المسلخ و آخره ذات عرق. نسبت به سند جماعتی از اصحاب از جمله صاحب ریاض، مرحوم نراقی در مستند و صاحب حدائق، صاحب جواهر و مرحوم حکیم از این روایت تعبیر می‌کنند بخبر و این شاهد است بر ضعفی در سند این روایت. در مقابل بعضی مانند محقق خوئی تعبیر به صحیحه می‌کنند.

این را بررسی کنید که مشکل سند چیست و قابل رفع است یا خیر؟

روایت دوم: مرسله صدوق در من لایحضر قال الصادق علیه السلام وقّت رسول الله لأهل العراق العقیق و أوله المسلخ و وسطه غمره و آخره ذات عرق. این روایت به نظر مرحوم امام و بعض تلامذه‌شان که صاحب تفصیل الشریعة هم تصریح دارند معتبر است.[2] این روایت به نظر ما صرفا مؤید است و نمی‌تواند دلیل باشد.

دو طائفه دیگر روایت دارمی که یک طائفه از حیث مبدأ وادی عقیق با این طائفه در تنافی است و طائفه دیگر از حیث منتهی.

طائفه دوم: روایاتی که مفادش این است که مسلخ اول عقیق نیست بلکه وادی عقیق قبل از مسلخ است به مسافت چند میل. صحیحه معاویة بن عمار باب دوم از ابواب مواقیت حدیث دوم عن ابی عبدالله علیه السلام قال اول العقیق برید البعث و هو دون المسلخ بستة أمیال مما یلی العراق و بینه و بین غمره أربعة و عشرین میلا بریدان. سند صحیحه است و مدلول این است که اول عقیق برید البعث است که اسم مکانی است، و برید البعث شش میل قبل از مسلخ است از طرف عراق. مفاد این روایت این است که وادی عقیق از شش میل به مسلخ شروع میشود یعنی حدود دوازده کیلومتر به مسلخ، طائفه اول می‌گوید وادی عقیق از مسلخ شروع می‌شود و این تنافی است بین این دو طائفه.[3]

روایت دوم: صحیحه عمر بن یزید باب یازدهم از ابواب مواقیت حدیث ششم وقّت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لأهل المشرق العقیق نحوا من بریدین ما بین برید البعث إلی غمرة. فاصله مبدأ و منتهای وادی عقیق نزدیک دو برید است و مبدأ هم بین برید البعث تا غمره است. این روایت با طائفه اول تنافی دارد.

طائفه سوم: روایاتی که از حیث منتهی با طائفه اول معارض است، طائفه اول در منتهی مفادش این بود که ذات عرق منتهای میقات است و تعبیر این بود که آخره ذات عرق و به عبارت دیگر مفاد طائفه اول این بود که میقات از مسلخ است و غمره است و ذات عرق، طائفه سوم می‌گوید خیر نهایت میقات غمره است و ذات عرق جزء میقات نیست آنجا محرم نشوید، روایت عمر بن یزید که الآن خواندیم وقّت رسول الله لأهل المشرق العقیق نحوا من بریدین ما بین برید البعث إلی غمرة. إلی برای انتهای غایت در مکان است.

روایت دوم: صحیحه معاویة بن عمار میگوید اول عقیق برید البعث است و هو دون المسلخ بستة أمیال و بین برید البعث إلی غمرة بریدان. روایات می‌گوید وادی عقیق دو برید و 48 میل است و صحیحه معاویة بن عمار میگوید اول برید برید البعث است و نهایت هم غمره است.

این سه طائفه از روایات دو تعارض بینشان است یکی از حیث مبدأ وادی عقیق و دوم تعارض از حیث منتهی، ما از این سه طائفه به بعض روایات اشاره کردیم. روایات دیگری هم می‌توانید به این طوائف اضافه کنید.[4]

ما طی دو مرحله بررسی می‌کنیم:

مرحله اول: حل تعارض نسبت به مبدأ وادی عقیق

طائفه اول می‌گوید مبدأ مسلخ است، ده کیلومتر قبلش نمیشود محرم شد برید البعث نمیشود محرم شد باید برود به مسلخ و طائفه دوم میگوید اول عقیق برید البعث است و از آنجا میتوانی محرم شوی، در جمع بین این دو طائفه اعلام از فقهاء وجوهی بیان کرده‌اند:

وجه اول: مرحوم حکیم بیان می‌کنند و محقق خوئی به عنوان یک وجه جمع پذیرفته‌اند که هیچ تعارضی بین این دو طائفه نیست، بلکه تنافی بدوی است. از جهتی روایاتی که وادی عقیق را به عنوان میقات ذکر می‌کند مورد دقت قرار دهید اینگونه عبارت آمده در صحیحه معاویة بن عمار وقّت لأهل العراق بطن العقیق کلمه بطن یعنی وسط پس مضمون این روایت آن است که کل وادی عقیق میقات نیست بطن العقیق میقات است. بسیار خوب روایاتی که می‌گوید اول العقیق برید البعث است این روایات در مقام بیان محل احرام نیست و می‌خواهد از نظر جغرافیایی بیان کند که واد یعقیق اولش برید البعث است ولی میقات از اول عقیق نیست بلکه میقات از بطن العقیق است، بطن العقیق مسلخ است لذا روایاتی که می‌گوید اول عقیق برید البعث است می‌خواهد وادی عقیق را توضیح دهد نمیخواهد بگوید از اول عقیق محرم شو، روایاتی که میگوید از مسلخ محرم شو یعنی مسلخ وسط وادی عقیق است و میقات از آنجا شروع میشود. مؤید هم کلام محقق خوئی است که به مسلخ در وادی عقیق که در لغت مسلخ می‌گویند مسلخ محل لباس در آوردن است و محل پوست کندن، لذا مسلخ محل لباس در آوردن و میقات است هر چند اول العقیق برید البعث است.

 

[1]. جلسه 76، مسلسل 676، یکشنبه، 94.12.16.

**********

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

عرض می‌کنیم: اولا: شما به یک روایت توجه کردید که میگفت حد العقیق من برید البعث و آن را حمل کردید بر غیر حکم شرعی که این روایت بیان محدوده عقیق است اما توجه نفرمودید که روایات دیگری داریم که مسلما در صدد بیان حکم شرعی است و می‌گوید وادی عقیق که میقات است از برید البعث شروع می‌شود، این روایات به روشنی توجیه شما را از بین می‌برد زیرا شما ادعا می‌کنید روایات برید البعث جغرافیای کل عقیق را بیان میکند نه میقات را و میقات بطن العقیق است که از مسلخ شروع میشود پس با صحیحه عمر بن یزید چه میکنید که وقت رسول الله لأهل المشرق العقیق نحوا من بریدین ما بین برید البعث الی غمره.

ثانیا: ادعا کردید بطن العقیق در یک روایت آمده به معنای وسط العقیق است نه اول عقیق لذا گفتید اشکال ندارد اول عقیق برید البعث باشد اما میقات از وسط عقیق شروع شود، همه قرینه شما بر این وجه جمع کلمه بطن العقیق بود که بطن الوادی از کجا ثابت می‌کنید که به معنای وسط الوادی من جانب الطول است؟ بطن الوادی، وادی یعنی مکان پست بین مرتفعات، وقتی به این موارد بطن اضافه می‌وشد یعنی مکانهای مرتفعش نه بلکه زمین مسطح آنجا نه اینکه بطن به معنای وسط الوادی طولا باشد.[2]

ثالثا: اگر در روایت اول العقیق برید البعث باشد حضرت در مقام بیان حد جغرافیایی آن باشند و نه حکم شرعی، به عبارت دیگر اگر احرام از اول عقیق نیست در این روایات باید اشاره میشد که حد العقیق برید البعث است لکن الإحرام لیس من أوله. توضیح مطلب این است که که بیان حد جغرافیایی بدون نگاه به حکم شرعی وظیفه امام نیست.[3]

اما آنچه را محقق خوئی به عنوان مؤید فرمودند که به محل احرام مسلخ می‌گویند و مسلخ هم یعنی محل لباس کندن. این مؤید هم عجیب است زیرا اولا در خود اینکه این کلمه به حاء مهمله است یا خاء منقوطه محل اختلاف است، بعضی می‌گویند مسلح است به معنای مکان أخذ السلاح که برید البعث بعث یعنی لشگر که آنجا بسیج میشدند و در مسلح سلاح می‌گرفتند، بعضی میگویند مسلخ است به معنای مکان نزع السلاح، اینکه بگوییم مسلخ اسم شده برای آن مکان به جهت اینکه مردم آنجا لباس می‌کندند و محرم می‌شدند قابل قبول نیست.

توضیحش این است که خواهد آمد که اهل سنت مسلخ و وادی العقیق و غمره را میقات نمی‌دانند بلکه ذات عرق را میقات می‌دانند، از همه این مکانهای که از طرف عراق بگذرید آخرش منتهی میشود به ذات عرق، و جالب است که روایاتی داریم که شیعه در مسلخ از خوف اشتهار جرأت نمی‌کرده لباسهایش را درآورد[4] از طرف دیگر تسمیه امکنه تابع جو غالب است و جو غالب با اهل سنت بوده و آنان در مسلخ لباس نمیکنده اند که نامش بوشد مسلخ. پس مؤید محقق خوئی هم قابل استناد نیست.

وجه دوم: گفته شده یک طائفه روایات میگوید اول العقیق مسلخ است و این طائفه به ظهور فی الجمله دلالت دارد که احرام از قبل از مسلخ جایز نیست این دلالتش به ظهور است. طائفه دوم میگوید برید البعث میقات است و احرام از آن جایز است این طائفه دوم یا نص است یا اظهر از طائفه اول است. جمع عرفی اقتضا دارد بگوییم احرام از برید البعث صحیح است اما از مسلخ افضل است.

عرض می‌کنیم: این بیان جمع تبرعی بدون قرینه است نه جمع عرفی. ما دو طائفه روایت داریم به این مضمون که اول العقیق مسلخ است، طائفه دوم اول العقیق برید البعث است و هو دون المسلخ بستة أمیال که عرف بین اینها تباین می‌بیند. شما این دو روایت را اینگونه جمع میکنید که اول العقیق المسلخ یعنی احرام از مسلخ افضل است این را دست عرف دهید میگوید تباین است نمیتوانم جمع کنم.

وجه سوم: وجهی است که محقق خوئی مانند دیگران این وجه را ذکر کرده‌اند که روایاتی که می‌گوید اول عقیق برید البعث است و از آنجا میتوانید محرم شوید مورد اعراض کل اصحاب است به عبارت دیگر محقق خوئی می‌فرمایند ما اعراض مشهور را کاسر و مسقط نمی‌دانیم لکن اگر اعراض الکل بود از یک روایت معنایش اجماع عملی کل فقهاء بر طرح یک روایت است و این اجماع بر خلاف کاسر و مسقط روایت است از حجیت لذا این طائفه ساقط از حجیت است و به روایاتی عمل میکنیم که میگوید اول عقیق مسلخ است.

وجه چهارم: یکی از اعلام از تلامذه محقق خوئی در تعالیق مبسوطه صفحه 184 وجهی را بیان می‌کنند که دو بعد دارد یکی نفی یکی اثبات. اما در بعد نفی می‌فرمایند اینکه ادعا شده صحیحه معاویة بن عمار که می‌گوید اول عقیق برید البعث است ادعا شده این صحیحه مخالف مشهور است و مشهور طبق آن فتوا نداده‌اند لذا ساقط از حجیت است. می‌فرمایند بارها گفته‌ایم اگر حدیث سندا معتبر باشد مخالفت مشهور و عدم عمل مشهور به یک حدیث مسقط حجیت آن حدیث نیست لذا حدیث اول عقیق برید البعث است سندا معتبر است که صحیحه معاویة بن عمار باشد و چاره‌ای نداریم مگر اینکه در گردونه فتوا این حدیث را داخل کنیم.

[1]. جلسه 77، مسلسل 677، دوشنبه، 94.12.17.

**********

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

بعد اثباتی کلام صاحب تعالیق مبسوطه این است که می‌گویند روایتی که می‌گوید اول عقیق مسلخ است حدیث عمار بن مروان است و می‌فرمایند اولا این حدیث را ما معتبر نمی‌دانیم چون عمار بن مروان مردد است بین ثقه و مجهول لذا روایاتی که مفادشان این است که اول عقیق برید البعث است حجت است و طبق این روایات فتوا می‌دهیم.

ثانیا: اگر روایت عمار بن مروان معتبر باشد تعارض واقع می‌شود بین معتبره عمار بن مروان و صحیحه معاویة بن عمار. یک حدیث میگوید اول عقیق برید البعث است و دیگری میگوید اول عقیق مسلخ است تعارضا تساقطا. لذا اویت هیچکدام برای ما محرز نیست اما اصل میقاتیت هر کدام ثابت است بدون معارض، حدیثی که میگوید مسلخ میقات است در تعارض نیست با روایتی که میگوید برید البعث میقات است. لذا اولیت هر کدام ثابت نیست اما میقاتیت هر دو ثابت است لذا احرام از هر دو مکان جایز است.

عرض می‌کنیم: نسبت به مبدأ میقات یکی بحث صناعت و برهان است و دیگری بحث نگاه قدما به روایات باب است، از نظر صناعت ما کلام صاحب تعالیق مبسوطه را با یک توضیحی قبول می‌کنیم که دو طائفه روایات در اینکه اول میقات و وادی عقیق کجاست تعارض دارند که مسلخ است یا برید البعث. مرجحی برای این دو طائفه نداریم، لذا تعارض و تساقط می‌کنند و از روایات چیزی استفاده نمی‌شود که اول وادی عقیق کجاست. نکته دیگر ایشان هم با یک تطبیق درست است که نسبت به احرام از مسلخ یا برید البعث غیر از روایات اولیت این دو که تساقط کردند نصوص دیگر هم داریم، روایات صحیحه می‌گوید از مسلخ می‌توانی محرم شوی بلکه قدر متیقن است، نسبت به احرام از برید البعث هم غیر از روایات اولیت برید البعث که به تعارض ساقط شدند ما نص دیگر داریم، صحیحه هشام بن حکم در باب سی و پنجم از ابواب احرام حدیث یکم إن أحرمتَ من غمرة أو برید البعث صلّیت و قلتَ ما یقول المحرم فی دبر صلاتک. این روایت ارتباطی به اولیت برید البعث ندارد، اما مفادش این است که احرام از برید البعث جایز است هر گونه که باشد احرام از برید البعث جایز است. لذا طبق صناعت کلام این محقق صحیح است.

اولیّت عقیق برایمان ثابت نیست لذا آن روایاتی که می‌گوید احرام از اول عقیق مستحب است ما نمی‌دانیم اول عقیق کجا است مسبخ است یا برید البعث لکن جواز احرام از برید البعث طبق صحیحه هشام بن حکم بدون معارض است و می‌توان به آن فتوا داد. لکن به کتب قدماء که مراجعه می‌کنیم، چنانکه محقق خوئی هم ادعا کرده بودند و در وجه سوم هم اشاره کردیم احدی از فقهاء شیعه فتوا نداده است که احرام از برید البعث جایز است بلکه همه می‌گویند اول واد یعقیق مسلخ است. شیخ صدوق در المقتع و الهدایة بالخیر و شیخ مفید در مقنعه و سید مرتضی در جمل العلم و العمل و سید مرتضی در ناصریان ابو الصلاح حلبی در کافی علامه در کتبش محقق در شرایع و شهید اول در دروس، می‌توان گفت علی ما بأیدینا من الکتب فقهاء شهرت عملیه است که اول وادی عقیق مسلخ است. لذا جواز احرام من برید البعث که شش میل مانده به مسلخ باشد از نظر صناعت جمع بین أدله می‌توان به آن فتوا داد که صاحب تعالیق هم فتوا داده‌اند صریحا لکن أحوط این است که به احرام از قبل المسلخ اکتفا نکند و احرام در مسلخ باشد. اگر هم قبل مسلخ محرم شده در مسلخ تجدید احرام کند.

نسبت به منتهای وادی عقیق هم دو طائفه روایت بود آیا منتهی غمره است یا ذات عرق هم منتهای وادی عقیق است و احرام از آن جایز است؟ جمع کثیری از فقهاء در جمع بی این دو طائفه فرموده‌اند روایاتی که می‌گوید احرام از ذات عرق نباید باشد حمل می‌کنیم آنها را بر کراهت به معنا قلت ثواب، لذا مانند محقق خوئی و مرحوم امام و دیگران فتوا می‌دهند احرام در ذات عرق هم جایز است اما ثوابش کمتر است و افضل این است که احرام در مسلخ و غمره باشد.

مانند محقق خوئی مطمئنیم که توقیعی را که مرحوم شیخ طوسی در کتاب الغیبة نقل فرموده‌است این توقیع را که از محمد بن احمد بن داود قمی است معتبر نمی‌دانند لذا آن گونه جمع کردند لکن ما در مباحث گذشته با توضیح مبسوطی اثبات کردیم که این توقیع شریف سندا معتبر است و احمد بن ابراهیم نوبختی لازم نیست توثیق او اثبات شود وجود و عدم او در سند دخالت ندارد لذا این توقیع شریف معتبر است، اگر این توقیع معتبر باشد کما هو الحق نسبت به منتهی و روایات متعارضه جمع دیگری باید مطرح نمود. مفاد این توقیع این است که از حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف ضمن سؤالاتی میپرسد که مردی با اهل سنت و همراه آنها به حج می‌رود و لایحرم هؤلاء من المسلخ، آیا جایز است این فرد یؤخر احرامه إلی ذات عرق فیحرم معهم لما یخاف الشهرة أم لایجوز إلا أن یحرم من المسلخ فکتب الیه فی الجواب یحرم من میقاته ثم یلبس الثیاب و یلبّی فی نفسه فإذا بلغ إلی میقاتهم أظهره. از میقات خودش که مسلخ باشد محرم شود.[2]

این روایت به روشنی دلالت دارد که احرام از ذات عرق که میقات اهل سنت است جایز نیست الا فی التقیه، لذا جمع بین دو طائفه این است که حمل کنیم روایاتی را که میگوید احرام از ذات عرق هم جایز است بر تقیه، فعلیه آن طائفه از روایات که مفادش این است که حد وادی عقیق تا غمره است نه بیشتر و تا ذات عرق نیست آن روایات حمل بر حکم واقعی شود و در نتیجه در مقام إفتاء به نظر ما باید چنین گفته شود که أحوط وجوبی این است که در وادی عقیق احرام در مسلخ و غمره باشد نه در برید البعث و نه در ذات عرق و الله العالم بحقائق الأمور.[3]

چند نکته مانده که توضیح بیشتری دارد بعد از تعطیلات فاطمیه و نوروز.

[1]. جلسه 78، مسلسل 678، سه شنبه، 94.12.18.

**********

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

بحث در میقات اهل عراق وادی عقیق بود. ضمن دو نکته بر خلاف مرحوم امام و محقق خوئی و جمعی از اعلام نتیجه گرفتیم أحوط این است که میقات وادی عقیق از مسلخ است تا وادی غمرة و أحوط این است که احرام از برید البعث که آغاز وادی عقیق است و از ذات عرق که گفته شده نقطه پایانی وادی عقیق است احرام مجزی نیست.

نکته سوم:

مرحوم امام در تحریر الوسیله می‌فرمایند: و لو اقتضت التقیة عدم الإحرام من أوله و التأخیر إلی ذات عرق فالأحوط التأخیر بل عدم الجواز لایخلو من وجه.

فرض کنید اول وادی عقیق مسلخ است، اگر احرام از مسلخ بر خلاف تقیة بود چنانکه قبلا هم اشاره کرده‌ایم اهل سنت ذات عرق را میقات می‌دانند نه مسلخ و وادی غمرة را، وظیفه شیعه چیست؟

از جهتی مسأله منوط است که ما میقات وادی عقیق را از جهت طولی چه مقدار بدانیم، گفتیم مشهور قائل‌اند که وادی عقیق که میقات است سه منطقه دارد، از مسلخ شروع می‌شود سپس وادی غمره و سپس ذات عرق است. اگر ذات عرق جزء میقات است پس در حال تقیة و غیر آن احرام از آنجا صحیح است و می‌تواند احرام را تا ذات عرق تأخیر اندازد اختیارا. مرحوم امام در تحریر می‌فرمایند اگر تقیة اقتضا کرد می‌تواند احرام را تا ذات عرق تأخیر اندازد. أحوط در کلام ایشان را توضیح خواهیم داد.

پس فتوای مرحوم امام با نظر خودشان در میقات بودن ذات عرق ملائم است.

سید صاحب عروة و محقق خوئی در مناسک از جهتی ذات عرق را جزء میقات می‌دانند و از جهت دیگر اینجا فتوا می‌دهند اگر از اول میقات در مسلخ در حال تقیة بود جایز است از همان مسلخ بدون کندن لباسهای دوخته در خفاء محرم شود و بعد در ذات عرق لباس احرام بپوشد و اظهار تلبیة کند.

عرض می‌کنیم: اولا: از جهتی چنانکه گذشت شما مانند مرحوم امام مکاتبة حمیری در احتجاج طبرسی را مرسل و ضعیف السند دانستید، در غیبت شیخ طوسی هم که مسند است معتقدید یک راوی‌اش مجهول است. از جهت دیگر ذات عرق را جزء میقات می‌دانید (هر چند احرام از مسلخ را مستحب می‌دانید) پس اگر در حال اختیار می‌تواند از ذات عرق محرم شود به چه مجوزی فتوا می‌دهید که در اول وادی عقیق در لباس مخیط حاجی به جهت تقیة محرم شود. پوشیدن مخیط در حال احرام حرام است و محرم شدن از مسلخ مستحب است چگونه فتوا می‌دهید برای انجام یک مستحب که احرام از مسلخ باشد جایز است حاجی مرتکب حرام شود و در لباس مخیط محرم شود.

ثانیا: علی فرض اینکه مکاتبه حمیری را هم معتبر بدانیم که با تفصیل مبسوطی در گذشته اعتبارش را ثابت کردیم و گفتیم وجود و عدم فردی را که آقایان مجهول می‌دانند تفاوتی ندارد و فقط شاهد قضیه بوده، در این صورت طبق این روایت احرام از ذات عرق مجزی نیست که ما گفتیم أحوط این است که از ذات عرق محرم نشود، مع ذلک روایت حمیری نمی‌گوید در مسلخ در لباس مخیط محرم شوید، بلکه بعد از اینکه راوی از حضرت حجت علیه السلام سؤال می‌کند شیعه‌ای با اهل سنت همراه شده است اگر از مسلخ محرم شود مشهور می‌شود نزد آنان آیا جایز است احرامش را تا ذات عرق تأخیر اندازد؟ حضرت فرمودند یحرم من میقاته ثم یلبس الثیاب و یلبی فی نفسه فإذا بلغ إلی میقاتهم أظهره. جواب امام این است که از میقات خودش که مسلخ است محرم شود بعد لباسها را بپوشد. یعنی به کیفیتی در مسلخ در خفاء لباسهای دوخته را درآورد و تلبیة بگوید ثم یلبس الثیاب. پس اگر کسی محرم شد و بعد احرام ضرورت اقتضاء کرد که لباس مخیط بپوشد قاعده می‌گوید ما من حرام إلا أحله الله للإضطرار.[2]

سؤال: علی فرض اینکه تقیة اقتضاء کرد احرام در لباس مخیط را، آیا بر این فرد کفاره واجب است؟

جواب: مرحوم امام علی القاعده نظرشان این خواهد بود که در حال تقیه اگر لباس مخیط پوشید کفاره ساقط است.

در بحث إجزاء در اصول به تفصیل بیان کرده ایم و چندی قبل هم در بحث اقتضاء نهی فساد را مختصر اشاره کردیم که مرحوم امام قائل‌اند تقیة مطلقا مقتضی إجزاء و سقوط آثار وضعی است، لذا اگر کفاره ساقط است.

محقق خوئی چون مطلقات تقیة را مقتضی إجزاء نمی‌دانند لذا علی القاعدة باید بگویند اگر تقیة لباس مخیط پوشید باید کفاره دهد، چنانکه در معتمد هم می‌فرمایند: لکن الکفارة بلبس المخیط ثابتة.

به نظر ما با اینکه دلالت مطلقات را در تقیة بر إجزاء قبول نکردیم لکن در ما نحن فیه قائلیم اگر تقیه اقتضاء کرد پوشیدن لباس مخیط را چنانکه حرمت لبس مخیط ساقط است کفاره هم ساقط است، دلیل ما بر این مدعا اطلاق مقامی معتبره حمیری است. امام علیه السلام در مقام بیان وظیفه فردی بودند که احرام در مسلخش باید تقیه‌ای باشد و فرمودند همانجا محرم شود و لباس مخیط بپوشد تا ذات عرق، اگر کفاره بر این فرد لازم بود امام علیه السلام در این مکاتبه باید می‌فرمودند و علیه فدیة یا علیه کفارة.[3]

بله بحثی است ضمن محرمات احرام در لبس مخیط خواهد آمد که اگر انسان برای غیر تقیة و حاجت عرفیه یا ضرورت یا حرج لباس مخیط پوشید، آیا کفاره بر او ثابت است یا خیر؟

بعض فقهاء به حدیث رفع تمسک کرده‌اند که رفعع ما اضطروا الیه، و گفته‌اند کفاره هم مانند حرمت لبس مخیط به حکم حدیث رفع در موارد اضطرار رفع شده است که در جای خودش به تفصیل بررسی می‌کنیم که حدیث رفع می‌تواند در این موارد کفاره را بردارد یا خیر؟

[1]. جلسه 79، مسلسل 679، شنیه، 95.01.14. بعد از تعطیلات فاطمیه و نوروز. شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها 94.12.23 بود.

**********

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

نکته:

در بحث موضوع شناسی گفته می‌شود در روایات ما در مورد وادی عقیق از امکنه‌ای نام برده شده مانند برید البعث، مسلخ، وادی غمرة، برید أوطاس و ذات عرق. مشهور که ذات عرق را جزء میقات می‌دانند حداقل ذات عرق از نظر جغرافیایی امروز قابل احراز است و تا حدی مشکلی آنان مرتفع است اما ما و کسانی که مکاتبه حمیری را معتبر دانستند و ذات عرق را جزء میقات محسوب نمی‌کنند مشکل این است که از نظر منابع جغرافیایی گفته می‌شود از این امکنه‌ای که در منابع ما به عنوان میقات نام برده شده اثری نیست.[2] هر چند موضوع شناسی کار ما نیست لکن می‌گوییم کتاب که قدیمی‌ترین منبع در مورد طریق عراق به مکه است نامش المناسک و طرق الحج است که نسخه خطی منحصر این کتاب در کتابخانه آستان قدس رضوی است. این کتاب توسط دو تن از محققین معروف عربستان دو بار چاپ شده، یک بار محقق معروف سعودی حمد جاسر این کتابچه را چاپ کرده و در مقدمه این کتاب توضیح می‌دهد که به حکم قرائنی نویسنده این کتاب ابراهیم بن اسحاق حربی متوفای 285 (دویست و هشتاد و پنج) هجری است (متقارب عصر غیبت صغری) چاپ دومی از این کتاب را محقق مشهور دیگر سعودی عبدالله بن ناصر الوهیبی تحقیق کرده است و مؤلف این کتاب را بر خلاف محقق قبلی، محمد بن خلف ابن وکیع متوفای 306 (سیصد و شش) از شاگران ابراهیم بن اسحاق می‌داند. این کتاب که قدیمی‌ترین منبع در طرق عراق و مسند هم هست در آن دقیقا در مسیر عراق به وادی عقیق همین عناوینی که در روایات ما وارد شده است با ذکر مقیاس جغرافیایی بیان شده است. مثلا اشاره می‌کند نزدیک میل پنجم از برید دو علم است که از این دو علم طریق البعث و برید البعث است و گفته می‌شود برید البعث اول بطن عقیق است و بعض مردم آنجا محرم می‌شوند. بعد منازل را توضیح می‌دهد که بعد از بعث المسلح است که به حاء ضبط شده و در بعض نسخ بعض روایات به حاء آمده نه به خاء (المسلخ) بعد می‌گوید از مسلح تا غمره هفده میل است و از غمره تا ذات عرق فلان مقدار است.[3]

ادامه جلسه در عنوان بعد