A A A

میقات دهم: فخ

سید صاحب عروه و بعض فقهاء میقاتی برای صبیان قائل‌اند که میقات فخ است. البته مرحوم امام در تحریر الوسیله اشاره‌ای نمی‌کنند که جهت آن را اشاره خواهیم کرد.

بعض فقهاء فرموده‌اند صبی لازم نیست از مواقیت مشهوره محرم شود، بلکه می‌تواند احرام را تا منطقه فخ به تأخیر اندازد که حدودا شش کیلومتری مکه قدیم بوده است و الآن داخل شهر مکه است. ظاهر کلام محقق در معتبر، علامه در تحریر و تذکره و شهید اول در دروس این است که نسبت به احرام صبی ارفاق شده که در فخ محرم شود. در مقابل بعض دیگر مانند ابن ادریس در سرائر و محقق ثانی در جامع المقاصد می‌گویند احرام صبی، لبیک، قصد و رعایت محرمات از همان مواقیت معروفه است و ارفاق در جهت دیگری است که پوشیدن لباس احرام و نزع مخیط باشد.

مقتضای قواعد و اطلاقات آن است که صبی مانند بالغ از مواقیت معروفه باید محرم شود، لاتجاوزها إلا محرما اطلاق دارد شامل صبی هم می‌شود، به عبارت دیگر در جای خودش گفته شده است که أدله أجزاء و شرائط در عبادات اطلاق دارد و شامل صبی و بالغ است، فقط تفاوت بین این دو در وجوب و عدم وجوب است.[2]

مگر نسبت به یک شرط یا جزئی دلیل خاص داشته باشیم که نسبت به صبی این شرط وجود ندارد. مثلا در نماز گفته شده است نسبت به صبیه و دختر غیر بالغ پوشاندن سر و گردن در نمازش شرط نیست،[3] در ما نحن فیه اگر بخواهیم ارفاقی از هر نوع برای صبی قائل شویم، چه ارفاق در محل احرام باشد و چه احرام در تجرید الثیاب باشد، احتیاج به دلیل خاص داریم، لذا روایات باب را بررسی می‌کنیم تا ببینیم دلیل خاص بر این ارفاق هست یا نه و مدلول آن چیست؟

روایت اول: صحیحه أیوب ابن حرّ است در باب 18 ابواب مواقیت، حدیث یکم سئل أبوعبدالله علیه السلام من أین یجرّد الصبیان؟ قال علیه السلام کان أبی یجرّدهم من فخّ. مشهور می‌گویند تجرید صبیان که در سؤال آمده است کنایه است از اصل احرام، لذا گفته شده این روایت دلالت دارد بر اینکه میقات صبی بجای شجره منطقه فخّ است. در مقابل مانند ابن ادریس از متقدمین و صاحب حدائق می‌گویند به چه قرینه‌ای روایت را حمل می‌کنید بر معنای کنایی بلکه باید حمل بر معنای حقیقی شود و به اصل احرام کاری ندارد. چگونه سوار ماشین مسقّف شدن بر زنها و بچه‌ها در حال احرام ارفاق شده، این هم یک نوع ارفاق است که صبی از شجره محرم شود و لباس مخیط را تا فخّ داشته باشد.

روایت دوم: صحیحه معاویة بن عمار ابواب اقسام حج باب 17 حدیث چهارم قال سمعت أباعبدالله علیه السلام قال أنظروا من معکم من الصبیان فقدّموه إلی جحفه أو بطن مَرّ و یصنع بهم ما یصنع بالمحرم و یطاف بهم و یرمی عنهم.

روایت سوم: در همان باب حدیث هفتم یونس بن یعقوب عن أبیه قلت لأبی عبدالله علیه السلام إن معی صبیة صغارا، و أنا أخاف علیهم البرد فمن أین یحرمون قال إئت بهم العرج فلیحرموا منها فإن خفت بهم فأت بهم الجحفة.

صاحب حدائق می‌فرمایند این دو روایت اخیر قرینه است بر اینکه احرام صبی به فخ موکول نشده بلکه از مواقیت است مانند جحفه، لذا از این دو روایت استفاده می‌کنیم که احرام صبی از مواقیت مشهوره است اما تجرید ثیاب او تا فخ مجاز است.

محقق خوئی در این بحث دو نکته دارند یکی بحث دلالی بین دو روایت اول و یک بحث سندی نسبت به روایت سوم.

نکه اول: در معتمد جلد 2 صفحه 365 می‌فرمایند صحیحه أیوب بن حرّ و صحیحه معاویة بن عمار هر دو یک مدلول دارند که صبی ملزم نیست بعض احکام احرام را مانند نزع مخیط را در شجره داشته باشد، اما در مقام تفکیک مکان احرام نیستند. نسبت به روایت اول که تجرید الثیاب دارد و کلام ابن ادریس صحیح است که نباید حمل بر معنای کنایی شود. صحیحه معاویه بن عمار هم یک قرینه داریم اینکه امام می‌فرمایند قدّموه الی الجحفه برای میقات نیست. مقصود همان تجرید الثیاب است. قرینه آن است که در کنار جحفه بطن مَرّ ذکر شده که در فاصله بیست یا سی کیلومتری مکه است، أحدی از فقها نفرموده بطن مر میقات است، امام در این روایت می‌فرمایند یصنع بهم ما یصنع بالمحرم، در بطن مر و جحفه کاری که محرم انجام می‌دهد را نسبت به صبی انجام دهید یعنی لباس دوخته او را درآورید. یک روایت می‌گوید تجرید الثیاب در فخ و دیگری میگوید در جحفه یا بطن مر از روایات ارفاق و تخییر استفاده می‌شود، خواستی صبی را که رد شجره محرم کردی در جحفه لباس احرام بپوشد و خواست برود بطن مر حدود صد کیلومتر جلو تر و خواست برود فخ از آنجا لباس احرام بپوشد.

نکته دوم: می‌فرمایند روایت یونس بن یعقوب از نظر دلالت مطلب دیگری می‌گوید، آن روایت ظهور دارد که احرام صبی باید از مواقیت مشهوره باشد، جحفه تجرید الثیاب نیست بلکه جحفه میقات صبی است زیرا روایت می‌گوید من أین یحرمون، لکن این روایت ضعیف السند است. اینکه صاحب حدائق فرموده موثقه یونس یعنی تا یونس روایت معتبر است بعد از یونس علی بن ابراهیم عن ابیه عن یونس عن أبیه، پس بعد از یونس بن یعقوب پدر او است و لم یرد فی حقه مدحٌ و لا ذمّ، پس مجهول است لذا روایت معتبر نیست. سپس اشکال و جوابی دارند:

إن قلت: از طرفی وقوع در اسناد تفسیر قمی را علامت وثاقت می‌دانید و از طرف دیگر نجاشی و شیخ طوسی تصریح دارند که والد یونس بن یعقوب، یعقوب ابن قیس است، از طرف دیگر در تفسیر قمی روایتی داریم که علی بن ابراهیم عن یونس بن یعقوب عن یعقوب ابن قیس عن أبی عبدالله علیه السلام. این یعقوب بن قیس به قرینه تصریح نجاشی که پدر یونس یعقوب ابن قیس است باید پدر یونس باشد پس پدر یونس در اسناد تفسیر قمی آمده است پس ثقه است.

قلت: محقق خوئی می‌فرمایند یعقوب ابن قیس که در تفسیر قمی آمده پدر یونس نیست زیرا اگر پدرش بود معهود این بود که در سند گفته شود عن یونس عن أبیه نه عن یونس عن یعقوب بن قیس لذا ممکن است دو یعقوب بن قیس داشته باشیم. فعلیه پدر یونس وثاقتش ثابت نشد و روایت معتبر نیست.

پس محقق خوئی قائل‌‌اند میقات صبی مواقیت مشهور است اما برای تجرید الثیاب تا فخ اجازه داده شده،  

[1]. جلسه 100، مسلسل 700، شنبه، 95.02.18.

**********

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

عرض می‌کنیم: روایت یونس بن یعقوب معتبر نیست زیرا پدر او یعقوب بن قیس مجهول است، لکن تحلیلی که محقق خوئی طبق مبانی خودشان بر عدم اعتبار این روایت اقامه کردند عجیب است که می‌گویند چون عن أبیه نگفته پس پدرش نیتس، در حالی که روایات مثلا احمد بن محمد بن خالد در همه جا آمده عن أبیه نه عن محمد بن خالد. این ادعای ایشان که در نقل ولد از والد نام پدر نمی‌آید و گفته می‌شود عن أبیه، باطل است. چنین قانونی حتی نانوشته در اسناد ما نیست. چند مورد را به عنوان شاهد اشاره می‌کنیم:

مورد اول: تهذیب ج 1 ص 320 ح 880 کتاب الطهارة روی محمد بن احمد بن یحیی تا به اینجا می‌رسد که عن محمد بن فحص عن حفص بن غیاث عن لیث، محمد بن حفص پسر است.

مورد دوم: ص 18 ح 48 کتاب الصلاة و أما الخبر الذی رواه حسن بن محبوب عن حنّان بن سُدَیر عن سدیر.

مورد سوم: تهذیب ج 2 ص 34 ح 97 عن حسن بن علی بن یقطین عن اخیه حسین بن علی بن یقطین عن علی بن یقطین. همچنین در ص 560

مورد چهارم: تهذیب ج7 ص251 ح 71 عن علی بن اسباط عن اسباط ابن سالم

جالب است که در محل بحث هیچ یعقوب بن قیس دیگری بین روات نداریم. جالب است که در معجم رجال الحدیث ج21 تصریح دارند یعقوب بن قیس الذی روی فی تفسیر قمی متحد است با یعقوب بن قیس بجلّی والد یونس بن یعقوب.

پس اطمینانا اتحاد ثابت است و محقق خوئی هم طبق مبانی خودشان باید روایت یونس یبن بعقوب را معتبر بدانند.

اما بیان محقق خوئی در مورد جمع بین دو روایت اول داشتند و فرمودند هیچ کدام محل میقات را بیان نمی‌کند. در این مورد هم باید صحیحه معاویة بن عمار را دقت نمود که می‌فرماید أنظروا من کان معکم من الصبیان فقدّموهم الی الجحفه أو الی بطن مرّ و یصنع بهم ما یصنع بالمحرم. سؤال ما این است که یصنع بهم ما یصنع بالمحرم به چه معنا است؟ محرم در جحفه چه می‌کند که روایت می‌گوید صبی را ببرید جحفه و همان کار را انجام دهید؟ این به وضوح صحبت از احرام است و اطلاق روایت صریح در این معنا است. در روایت أیوب بن حرّ دو احتمال است یکی اینکه تجرید الثیاب کنایه باشد از احرام که معهود هم هست ممکن است که فقط به معنای تجرید الثیاب باشد نه احرام، می‌گوییم هر چند در این روایت دو احتمال است و بگویید روایت مجمل است، فرض کنید قائل به اجمال هم بشوید صحیحه معاویة بن عمار ظهور قوی دارد که مقصود از احرام جحفه یا بطن مرّ است. مؤید اینکه تجرید الثیاب در صبیان هم مراد احارم باشد روایت قرب الإسناد است که سألته عن تجرید الصبیان فی الإحرام من أین هو، این روایت و صحیحه معاویه بن عمار قرینه قوی است که این روایت هم تجرید الثیاب کنایه از احرام است.[2]

به نظر ارفاق برای صبیان در اصل احرام است که جمع بین روایات اقتضاء دارد صبی می‌خواهد از شجره محرم شود یا از عرج که روستایی است بین مدینه و جحفه محرم شود یا د رجحفه محرم شود یا در بطن مرّ و نهایتش إلی فخّ. لذا من الشجرة إلی فخ برای صبیان محل احرام ارفاق شده و جهت آن هم که این ارفاق در این مسیر واقع شده نه سایر مسیرها، این بوده که دورترین میقات به مکه مسجد شجره است.[3]

بحث مواقیت از نظر شناخت مکانی با ذکر این نکته تمام شد.

سؤال: چرا مرحوم امام فخ را به عنوان میقات الصبیان در تحریر ذکر نکرده‌اند؟

جواب: چه بسا ایشان نگاه ابن ادریس و جمعی را دانرد که فخ میقات صبیان نیست بلکه محل تجرید الثیاب است ارفاقا بهم.